اعلامیه ی حوزه ی علمیه ی قم‌ درباره ی سالگرد فجایع‌ ۱۵ و ۱۶ و ۱۷ خرداد ۵۴، همچنین‌ ۱۵ خرداد ۴

اعلامیه ی حوزه ی علمیه ی قم‌ درباره ی سالگرد فجایع‌ ۱۵ و ۱۶ و ۱۷ خرداد ۵۴، همچنین‌ ۱۵ خرداد ۴۲
در خردادماه ۱۳۵۵

 

 یکسال‌ است‌ که‌ از حوادث‌ روزهای پانزدهم‌ و شانزدهم‌ و هفدهم‌ خرداد ۵۴ (دوازدهمین‌ سالگرد کشتار بیرحمانه‌ ۱۵ خرداد ۴۲ توسط‌ رژیم‌ جلاد شاه‌) میگذارد. حوادثی که‌ بر خلاف‌ همه‌ تبلیغات‌ دشمنان‌ داخلی و خارجی حوزه‌ رو؟حانیت‌، که‌ آن‌ را یک‌ شورش‌ ماجراجویانه‌ توصیف‌ میکردند، کاملاً از مواضع‌ ضدطاغوتی ـ ضد سلطنتی ـ ضد اشرافیت‌ اسلام‌ ریشه‌ میگرفت‌.

 فرزندان‌ برومند و نسل‌ جوان‌ حوزه‌ تشیع‌، که‌ همه‌ روزه‌ میدیدند و میبینند که‌ عوامل‌ پست‌ امپریالیسم‌ و صهیونیسم‌ برای حفظ‌ منافع‌ غیر مشروع‌ خود و اربابانشان‌ و نیز غارت‌ تمامی ذخائر مملکت‌ اسلام‌ و وابسته‌ ساختن‌ اقتصاد آن‌ به‌ سرمایه‌داری جهانخوار و استثمار هر چه‌ بیشتر ملت‌ مسلمان‌ ایران‌، با تمام‌ نیرو رزمندگان‌ پیشتاز خلق‌ مسلمان‌ را در صحنه ی درگیریهای پی در پی نابود میکنند و برای اغفال‌ و سرگرمی توده‌های اسیر و گرفتار ایران‌ از هیچ‌ کوششی دریغ‌ نمینمایند.

 فحشا و بی بندوباری را ـ که‌ طبعاً مولود نظام‌ فاسد سرمایه‌داری بی بندوبار و استعمارگر است‌ ـ با قدرتی تمام‌ دامن‌ میزنند. جوانان‌ کشور را که‌ باید پیشاهنگان‌ یک‌ انقلاب‌ رهایی بخش‌ باشند، سرگرم‌ انواع‌ تفریحات‌ و دسیسه‌های انحرافی و ویرانگر ساخته‌ یا امکان‌ هر نوع‌ فکر کردن‌ و حرکت‌ را از آنان‌ سلب‌ نموده‌ و یا در زیر سخت‌ترین‌ شکنجه‌های وحشیانه‌ قرار داده‌اند.

 زنان‌ و دختران‌ را که‌ باید دوشادوش‌ مردان‌ در سرنوشت‌ تکاملی و محتوم‌ خویش‌ ـ یعنی عمل‌ انقلابی فرا گیرنده‌ خلقهای مسلمان‌ و به‌ ثمر رساندن‌ آن‌ ـ سهیم‌ باشند، به‌ یک‌ زندگی عروسک‌وار پوچ‌ و تجمل‌ پرستی و مصرف‌ تشویق‌ میکنند. نیروهای انقلابی حوزه‌ تشیع‌، که‌ میدیدند رژیم‌ سرسپرده‌ و در رأس‌ آن‌ محمدرضا شاه‌ دیکتاتور در موضع‌ ضد خلقی خود تحمل‌ هیچگونه‌ انتقاد و فریاد مخالفی را ندارد و تنها یک‌ ملت‌ سراپا بنده‌ و برده‌ و بله‌ قربان‌ گو را میپسندد و آنقدر تاروپود نظام‌ پوسیده ی اشرافی و ضد خدایی خویش‌ را سست‌ و از هم‌ گسیخته‌ میبیند «و ان‌ اوهن‌ البیوت‌ لبیت‌ العنکبوت‌» که‌ حتی فریاد شوم‌ و مخالفت‌ جغدگونه‌ حزب‌ شه‌ ساخته‌ و مبتذل‌ و بی اساس‌ را به‌ نام‌ حزب‌ مردم‌، در تشکیلات‌ سیاسی خویش‌ نمیتوانست‌ تحمل‌ کند و سرانجام‌ برای اشباع‌ هر چه‌ بیشتر حس‌ جاه‌طلبی خویش‌ و برای تمرکز دادن‌ به‌ همه‌ تشکیلات‌ سیاسی کشور در یک‌ کادر و محکمتر ساختن‌ پایه‌های نظام‌ فاسد و منفور شاهنشاهی در درون‌ سیستم‌ یک‌ حزبی طرح‌ خائنانه‌ حزب‌ رستاخیز را اعلام‌ مینماید و هنگام‌ اعلام‌ این‌ طرح‌ ننگین‌ آن‌ چنان‌ گستاخانه‌ سخن‌ میگوید که‌ میلیونها نفر را تهدید میکند «هر کس‌ مخالف‌ با ماست‌ باید راه‌ زندان‌ و شکنجه‌ و اعدام‌ را در پیش‌ گیرد» و بدین‌ سان‌ ملت‌ بی پناه‌ ایران‌ برای نجات‌ خویش‌ پناهی جز اسلحه‌ نمییابد که‌ قرآن‌ فرمان‌ میدهد: «و اعدوا لهم‌ ما استطعتم‌ من‌ قوه‌…، و اقتلوهم‌ حیث‌ ثقفتموهم‌».

 طلاب‌ مترقی و روشنفکر حوزه‌ تشیع‌ که‌ میدیدند در گورستان‌ فقر و بدبختی این‌ توده‌ها محروم‌ و مسلمان‌ خاندان‌ پست‌ پهلوی و اقلیت‌ وابسته‌ و سرمایه‌داران‌ حمایت‌ کننده‌اش‌، با غارت‌ هستی آنان‌، به‌ شکم‌ بارگی پرداخته‌ و در کنار کوخها، کاخها برافراشته‌اند و قانون‌ جنگل‌ را سرنوشت‌ محتوم‌ این‌ ملت‌ ساخته‌اند تا انسان‌ این‌ دیار، فقر و جهل‌، گرفتاری و بلا و ذلت‌ و اسارت‌، اختناق‌ و خفقان‌ و ترس‌ و تسلیم‌ را تقدیر الهی خویش‌ بداند؛ چرا که‌ محمدرضا و دارودسته‌اش‌ میخواهند سلطنت‌ کنند و حکمرانی، میخواهند چپاول‌ کنند و غارت‌، که‌ گویا خدا این‌ مرز و بوم‌ و اهلش‌ را از آن‌ این‌ فرومایگان‌ آفریده‌ است‌ و اینان‌ تنها وارثان‌ خدا در زمینند.

 روحانیون‌ مسؤول‌ و دردمند اسلام‌، که‌ میدیدند دشمنان‌ خلق‌ مسلمان‌ ایران‌ برای استضعاف‌ و اسارت‌ این‌ ملت‌ و محکمتر کردن‌ هر چه‌ بیشتر بندهای جهالت‌ و خرافه‌ بر دست‌ و پای فکر و اندیشه ی جامعه‌ مسلمان‌ ایران‌ دست‌ خیانتکار خویش‌ را تا اعماق‌ مستحکمترین‌ سنگرهای اسلامی و مردمی فرو برده‌ و با کمال‌ تأسف‌ علما و روحانیونی را که‌ باید در راه‌ رهایی خلق‌ متشکل‌ شوند و برای نجات‌ بندگان‌ خدا جان‌ خویش‌ را فدا سازند و رسالت‌ پیامبر و پیشوایان‌ تشیع‌ را بر دوش‌ کشند، به‌ زندگی لذت‌ جویانه‌ و اشرافی سوق‌ میدهند و در این‌ آشفته‌ بازار زندگی تجملی و مادیگرایانه‌ پست‌، از این‌ گروه‌، روحانی نمایانی میسازند که‌ توجیه‌ کننده‌ و مشروع‌ سازنده ی همه ی اعمال‌ و نظامهای جابرانه‌ ستمگران‌ میشوند و با صدور دستورات‌ حرام‌ و حلالی که‌ با دین‌ محمد(ص‌)، پیامبر این‌ امت‌، فرسنگها فاصله‌ دارد و با سکوتشان‌ و همدستی و همداستانی با رژیم‌، از دین‌ سکه‌ای ساخته‌اند که‌ روی دیگرش‌ سلطنت‌ است‌! و بدین‌ ترتیب‌ دین‌ و روحانیت‌ ـ این‌ آخرین‌ سنگر مقاوم‌ را درهم‌ میکوبند و توده‌ها نیز فریب‌ این‌ ماسکها و نقابها را میخورند و با تقلید کورکورانه ی خویش‌ از این‌ گرگان‌ در لباس‌ میش‌ رفته‌، خود را و همه ی ارزشهای خدایی را اسیر چنگال‌ این‌ نظام‌ شرک‌ و جاهلیت‌ میکند. «اتخذوا اعحبار هم‌ و رهبانهم‌ ارباباً من‌ دون‌ الله‌».

 آری این‌ مسائل‌ دردناک‌ بود که‌ سرانجام‌ این‌ نیروهای متعهد و فعال‌ و عصیانگر علیه‌ فرعونها و قارونها و بلعم‌ باعوراها، در روز پانزهم‌ خرداد ۵۴ با فریاد درود بر امام‌ خمینی و برافراشتن‌ پرچم‌ سرخ‌ بر فراز دانشگاه‌ امام‌ صادق‌(ع‌) (مدرسه‌ فیضیه‌) ضرورت‌ تجدید انقلاب‌ عاشورای حسینی را براساس‌ مکتب‌ و آیین‌ تشیع‌، با الهام‌ گرفتن‌ و پیروی از رهبر انقلابی خویش‌ مرجع‌ عالیقدر اسلام‌ آیت‌الله‌ العظمی خمینی مدظله‌ العالی اعلام‌ داشت‌.

 این‌ رزمندگان‌ عزیز با سه‌ روز مقاومت‌ پی در پی که‌ همزمان‌ با قطع‌ جریان‌ آب‌ و برق‌ مدرسه‌ و پرتاب‌ بمبهای گاز اشک‌ آور از طرف‌ مأمورین‌ شاه‌ و منع‌ رسیدن‌ غذا و هر گونه‌ کمکی بدانان‌ بود، و فریادهای نابود باد رژیم‌ فاشیستی و ضد مردمی شاه‌ و برافکنده‌ باد نظام‌ منفور شاهنشاهی و پیروز باد انقلاب‌ راستین‌ مجاهدین‌ مسلمان‌، به‌ همه‌ ملت‌ ایران‌ نشان‌ دادند که‌ علی رغم‌ همه‌ دسیسه‌ها و خیانتها و سازشها و علی رغم‌ همه‌ تبعیدها و شکنجه‌ها و کشتارها و علی رغم‌ همه‌ نامردمیها و پلیدیهای موجود در داخل‌ و خارج‌ حوزه‌ روحانیت‌ و علی رغم‌ بسیج‌ همه‌ قدرتهای بهم‌ پیوسته‌ زر و زور و تزویر، هنوز روحانیت‌ مترقی و انقلابی، سنگر خویش‌ را حفظ‌ کرده‌ و در هر فرصتی همبستگی عمیق‌ و دائمی خود را با خلق‌ مسلمان‌ و مبارز ایران‌ اعلام‌ مینمایند.

 پس‌ از گذشت‌ سه‌ روز از درگیری طلاب‌ با مأموران‌ شاه‌ جلاد، که‌ در تمام‌ این‌ مدت‌ طلاب‌ سنگرهای خود را حفظ‌ کرده‌ و بدون‌ کمترین‌ استراحتی گرسنه‌ و تشنه‌ نگهبانی مدرسه‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌ بودند و برای تقویت‌ روحیه ی خود نوارهای قرآن‌ و نطقهای آتشین‌ امام‌ خمینی را با صدای بلند پخش‌ میکردند، سرانجام‌ مأمورین‌ رژیم‌ با یک‌ یورش‌ وحشیانه‌، به‌ کمک‌ کماندوهای ضد خلقیای که‌ از مرکز به‌ قم‌ اعزام‌ شده‌ بودند خود را به‌ بام‌ مدرسه‌ فیضیه‌ رسانده‌ و عده‌ای از طلاب‌ غیور را از بام‌ به‌ زیر افکندند.

 دانشجویان‌ مکتب‌ علی علیه‌ السلام‌ دست‌ از مقاومت‌ برنداشته‌ و به‌ مقابله‌ رویاروی برخاستند. چند نفری که‌ از پرچم‌ حسینی حفاظت‌ میکردند، یکی پس‌ از دیگی بر اثر پرتاب‌ شدن‌ به‌ صحن‌ مدرسه‌ کشته‌ شدند.

 بالاخره‌ پس‌ از چند ساعت‌ زدوخورد و کشتن‌ و زخمی کردن‌ ده‌ها نفر و در پایان‌ با اسارت‌ بیش‌ از پانصد نفر و غارت‌ حجرات‌ طلاب‌، پیروزی خود را روی کشته‌ شدگان‌ راه‌ خدا با پایکوبی جشن‌ گرفته‌ و تاکنون‌ ورود به‌ مدرسه ی فیضیه‌ و دارالشفا را ممنوع‌ اعلام‌ داشته‌اند.

 اکنون‌ که‌ یک‌ سال‌ از آن‌ روز میگذرد، هنوز بیش‌ از صد نفر از آنان‌ در سیاه‌چالهای رژیم‌ با محکومیتهای بین‌ هفت‌ تا پانزده‌ سال‌ در چنگال‌ دژخیمان‌ ددمنش‌ پهلوی در بدترین‌ شرایط‌ به‌ سر میبرند.

 به‌ دنبال‌ حوادث‌ قم‌ روحانیون‌ مترقی حوزه ی علمیه‌ مشهد به‌ عنوان‌ اعتراض‌ به‌ جنایات‌ و وحشیگریهای عمال‌ شاه‌، نسبت‌ به‌ حوزه ی علمیه ی قم‌ دست‌ به‌ تظاهرات‌ وسیعی زدند که‌ بلافاصله‌ نیروهای دشمن‌ برای درهم‌ کوبیدن‌ این‌ انقلاب‌ که‌ هر آن‌ احتمال‌ میرفت‌ به‌ دانشگاه‌ مشهد سرایت‌ کند بسیج‌ شدند.

 حجت الاسلام‌ جناب‌ آقای طبسی دانشمند متعهد و حجت الاسلام‌ جناب‌ آقای سید عبدالکریم‌ هاشمی نژاد نویسنده‌ محترم‌، بدین‌ مناسبت‌ سخنرانیهای پرشوری ایراد کرده‌ و طلاب‌ جوان‌ را برای یک‌ نبرد سخت‌ و همه‌ جانبه‌ علیه‌ رژیم‌ سرسپرده‌ شاه‌ آماده‌ نمودند.

 این‌ تظاهرات‌ موجب‌ دستگیری آقای هاشمی نژاد و آقای طبسی که‌ هم‌ اکنون‌ در زندان‌ به‌ سر میبرند و حدود سی نفر از طلاب‌ حوزه ی علمیه ی مشهد گردید و همچنین‌ دانشجویان‌ دانشگاههای تهران‌ به‌ پشتیبانی از برادران‌ مسلمان‌ خود تظاهرات‌ وسیعی در میدان‌ شاه‌، خیابان‌ شاهپور و خیابان‌ امیریه‌ به‌ راه‌ انداختند و باشعارهای درود بر خمینی، مرگ‌ بر شاه‌، دشمن‌ خلق‌ قهرمان‌ ایران‌، همدردی خود را با حوزه‌ قم‌ اعلام‌ داشتند.

 مقاومت‌ دلیرانه‌ طلاب‌ انقلابی در پایگاه‌ و سنگر خویش‌ (مدرسه‌ فیضیه‌) به‌ حدی برای رژیم‌، دردناک‌ و رنج‌آور بود که‌ ناچار شد برای لکه‌دار کردنشان‌ به‌ خیال‌ خام‌ خود آنان‌ را در ورق‌ پاره‌های مزدورش‌ با جملاتی نظیر «اتحاد ارتجاع‌ سیاه‌ و سرخ‌، نقابداران‌ مارکسیست‌، افراد غیر روحانی در لباس‌ روحانیت‌» معرفی کند.

 هر چند که‌ روحانیت‌ وابسته‌ هم‌ با همان‌ بازیهای معمولی و همیشگی خود همدستی و وفاداری خویش‌ را نسبت‌ به‌ رژیم‌ نشان‌ داد، ولی قضاوت‌ حتمی و نهایی از آن‌ توده‌ها بود که‌ آنان‌ را با همان‌ چهره‌های تابناک‌ انقلابیشان‌ شناختند و سراسر ایران‌ و نیز خارج‌ از کشور همه‌ جا و همه‌ کس‌ درودهای خویش‌ را نثار آنان‌ کردند و نیز پیشوا و مرجع‌ انقلابی شیعه‌ همدردی خود را طی پیامی به‌ ملت‌ شجاع‌ ایران‌ چنین‌ ابراز داشتند:

 خدمت‌ عموم‌ ملت‌ شجاع‌ و مظلوم‌ ایران‌، ایدهم‌ الله تعالی

 اخبار واصله‌ از ایران‌ به‌ دنبال‌ شکست‌ مفتضحانه‌ شاه‌ در حزب‌ بازی جدید، با آنکه‌ موجب‌ کمال‌ تأسف‌ و تأثر است‌، مایه‌ امید و طلیعه‌ درخشان‌ آزادی است‌. تأسف‌ از آنکه‌ در عصری که‌ ملتها یکی پس‌ از دیگری از زیر یوغ‌ استعمار خارج‌ میشوند و استقلال‌ و آزادی خود را به‌ دست‌ میآورند، ملت‌ بزرگ‌ مسلم‌ ایران‌ به‌ گماشته‌ شدن‌ یکی از مرتجعترین‌ افراد و یکی از عمال‌ بی چون‌ و چرا استعمار و سایه‌ افکندن‌ وحشتناکترین‌ استبداد وحشیانه‌ بر سراسر کشور، از تمام‌ شئون‌ آزادی محروم‌ و با جمیع‌ مظاهر استبداد و ارتجاع‌ دست‌ به‌ گریبان‌ هستند. «سازمان‌ امنیت‌ ایران‌» به‌ دستور شاه‌ به‌ صورت‌ اداره‌ تفتیش‌ عقاید قرون‌ وسطایی در آمده‌ و با مخالفان‌ حزب‌ تحمیلی شاه‌ ـ که‌ اکثریت‌ قاطع‌ ملت‌ ایران‌ است‌ ـ با انواع‌ تهدیدها و اهانت‌ها و ضربها و شکنجه‌های وحشیانه‌ رفتار میکند.

 ملت‌ ایران‌ از علمای دین‌ تا دانشگاهی و از بازاری تا زارع‌ و از کارگر تا اداری و کارمند جزء باید معتقد به‌ عقیده ی شاه‌ باشند گر چه‌ برخلاف‌ اسلام‌ و مصالح‌ مسلمین‌ و ملت‌ باشد. گر چه‌ استقلال‌ ملت‌ و آزادی همه‌ را بر باد دهد و در صورت‌ تخلف‌، سرنوشت‌ آنها ضربها و حبسها و شکنجه‌ها و محرومیتها از حقوق‌ انسانی است‌ و متخلفین‌، مرتجع‌ سیاه‌ و بیوطن‌ سرخ‌ اند و باید سرکوب‌ شوند. تأسف‌ از سرکوب‌ کردن‌ ملت‌ مظلوم‌ و هجوم‌ به‌ دانشگاه‌های سراسر کشور، تأسف‌ از واقعه‌ جانسوز ۱۷ خرداد ۵۴ مدرسه‌ فیضیه‌ و دارالشفا که‌ فاجعه ی قتل‌ عام‌ ۱۵ خرداد ۴۲ را زنده‌ کرد و یورش‌ بیرحمانه‌ و مسلحانه‌ عمال‌ استعمار بر مدارس‌ دینی که‌ جز با علم‌ و فقه‌ اسلام‌ و دفاع‌ از قرآن‌ کریم‌ و احکام‌ سازنده‌ اسلام‌ و سروکاری ندارند و شکستن‌ سر و دستها و در و پنجره‌ها و کوبیدن‌ تا سر حد مرگ‌ و پرتاب‌ کردن‌ جوانان‌ بی پناه‌ از پشت‌ بامها به‌ جرم‌ اظهار عقیده‌ بر خلاف‌ حزب‌ شاهی، به‌ جرم‌ سوگواری برای مقتولین‌ ۱۵ خرداد که‌ به‌ حسب‌ نقل‌ بعضی از مطبوعات‌ خارجی عدد مقتولین‌ (در ۱۷ خرداد ۵۴) به‌ ۴۵ نفر رسیده‌ و عدد مجروحین‌ بسیار است‌ که‌ در بیمارستانهای قم‌ پذیرفته‌ نشده‌اند و بیش‌ از ۳۰۰ نفر در زندان‌ها به‌ سر میبردند که‌ سرنوشت‌ آنها معلوم‌ نیست‌.

 این‌ است‌ وضع‌ کشور مترقی!! این‌ است‌ معیار دموکراسی شاه‌!! این‌ است‌ حال‌ مملکت‌ آزادمردان‌ و آزادزنان‌. تأسف‌ از وضع‌ مطبوعات‌ ایران‌ که‌ مستقیماً زیر نظر «سازمان‌ امنیت‌» اداره‌ میشوند و هر چه‌ دیکته‌ کنند مینویسند و هر تهمتی خواستند به‌ هر مقامی میزنند. ولی با همه‌ مصیبتها، بیداری ملت‌، مایه‌ امید است‌. مخالفت‌ دانشگاههای سرتاسر ایران‌ ـ بر حسب‌ اعتراف‌ شاه‌ ـ و مخالفت‌ علمای اعلام‌ و طبقه‌ محصلین‌ و طبقات‌ مختلف‌ ملت‌، با همه‌ فشارها و قلدریها، طلیعه‌ به‌ دست‌ آوردن‌ آزادی و رهایی از قید استعمار است‌. شرکت‌ نکردن‌ ملت‌ غیور در حزب‌ فرمایشی و انتخابات‌ خائنانه‌، نمونه ی بیداری و پیروزی است‌. اینجانب‌ به‌ ملت‌ بزرگ‌ و عزیز ایران‌ پس‌ از تسلیت‌ در این‌ مصیبتهای دلخراش‌ و تسلیت‌ در اهانت‌ به‌ قرآن‌ و حریم‌ اهل‌ بیت‌ طهارت‌ علیهم‌ السلام‌ و تسلیت‌ در واقعه‌ ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ خرداد ۵۴. تبریک‌ میگویم‌. بر این‌ روشنفکری و آزادمنشی تبریک‌ میگویم‌ بر طلوع‌ صبح‌ آزادی و قطع‌ ریشه ی استعمار و عمال‌ خبیث‌ آن‌. سلام‌ من‌ بر مقتولین‌ و مصدومین‌ ۱۵ خرداد. سلام‌ من‌ بر مصدومین‌ و مظلومین‌ ۱۷ خرداد. سلام‌ من‌ بر طبقات‌ اهل‌ علم‌ و خطبای محترم‌. سلام‌ من‌ بر جوانان‌ غیرتمند دانشگاهی ایران‌. سلام‌ من‌ بر مؤمنین‌ و مسلمین‌ سراسر کشور که‌ با عدم‌ شرکت‌ در حزب‌ تحمیلی و انتخابات‌ غیرقانونی، مشت‌ محکم‌ بر دهان‌ یاوه‌ سرایان‌ زدند و وفاداری خود را به‌ اسلام‌ و مسلمین‌ ثابت‌ کردند. سلام‌ من‌ بر جوانان‌ و دانشجویان‌ غیرتمند ایرانی خارج‌ از کشور که‌ با کوشش‌ ارزنده ی خود به‌ اسلام‌ و برادران‌ مسلم‌ خود خدمت‌ میکنند و فجایع‌ استعمار و عمال‌ آن‌ را بر ملا میکنند. من‌ در این‌ لحظه‌های آخر عمر نگرانیهای فراوان‌ دارم‌. خوف‌ از آن‌ دارم‌ که‌ این‌ شخص‌ ـ به‌ هر حیله‌ای متشبث‌ شد، مواجه‌ با مخالفت‌ ملت‌ و طبقه‌ جوان‌ شد، بیش‌ از این‌ مبتلا به‌ تشنج‌ اعصاب‌ شود و ملت‌ مظلوم‌ را بیش‌ از این‌ به‌ خاک‌ و خون‌ کشد و با تهمت‌ مرتجع‌ سیاه‌ و بیوطن‌ سرخ‌، علمای اسلام‌ و دانشمندان‌ و روشنفکران‌ را قتل‌ عام‌ کند. به‌ خداوند متعال‌ از شر عناصر خبیث‌ پناه‌ میبریم‌ و قطع‌ ایادی اجانب‌ را مسألت‌ مینماییم‌.

 والسلام‌ علیکم‌ و رحمه ی الله و برکاته
 روح‌ الله الموسوی الخمینی
۱ / شهر رجب‌ / ۱۳۹۵ ـ ۱۳۵۵/۳/۱۰

 هر روز که‌ گذشته‌ است‌ قداره‌ بندان‌ رژیم‌ برای جلوگیری از شکوفایی این‌ انقلاب‌، به‌ جنایت‌ دیگری دست‌ زده‌اند. از جمله‌ چندی پس‌ از این‌ واقعه‌ جانگداز، مجاهد بزرگ‌ آیت‌ الله منتظری را از تبعیدگاه‌ سومشان‌ سقز (طبس‌، خلخال‌، سقز) با دستبند و خشونت‌ تمام‌ به‌ زندان‌ کمیته‌ آوردند و معظم‌ له‌ را در آنجا شدیداً شکنجه‌ کردند و پس‌ از چندی با پرونده‌ سازیهای معمول‌ خود، به‌ ده‌ سال‌ زندان‌ محکوم‌ کردند.

 روحانیون‌ تبعیدی از حوزه‌ قم‌ و سایر شهرستان‌ها را (که‌ تعداد آنان‌ به‌ بیش‌ از شصت‌ نفر میرسد) دائماً از محلهای تبعید به‌ نقاط‌ دیگر منتقل‌ میکنند زیرا میبینند که‌ این‌ عناصر در هر کجا که‌ هستند با بیانات‌ پرشور خود مردم‌ را از جنایات‌ رژیم‌ مطلع‌ میکنند و آنان‌ را به‌ مسؤولیتهایی که‌ دارند متعهد میسازند.

 آیت‌ الله مشکینی را که‌ از ماهان‌ به‌ گلپایگان‌ منتقل‌ کرده‌ بودند از آنجا نیز به‌ کاشمر بردند. جنایتکاران‌ ایران‌ که‌ خشم‌ و کینه‌ انقلابیون‌ سراپای وجودشان‌ را آتش‌ زده‌ بود، برای ایجاد وحشت‌ و ترس‌ ناچار شدند در قوانین‌ کیفری خود در مورد زندانیان‌ سیاسی تجدید نظری کنند و میزان‌ محکومیتها را بدون‌ هیچگونه‌ دلیل‌ منطقی تا حد نامعقولی بالا ببرند و حتی این‌ مقدار هم‌ که‌ نتوانست‌ از اراده‌ و عزم‌ پیشتازان‌ انقلاب‌ و مبارزین‌ رزمنده‌ و روحانیون‌ پیکارجو بکاهد، بناچار اخیراً تصمیم‌ گرفته‌اند بر خلاف‌ همه‌ ضوابط‌ قانونی و بین‌ المللی، زندانیان‌ را پس‌ از تمام‌ شدن‌ دوران‌ محکومیت‌ فرمایشی دادگاه‌های خود بدون‌ دلیل‌ آزاد نسازند، یعنی که‌ در نظام‌ شاهنشاهی چیزی جز قانون‌ جنگ‌ حکمفرما نیست‌. در اواخر پاییز این‌ سال‌ به‌ دنبال‌ یورش‌ شبانه‌ به‌ منزل حجت الاسلام‌ آقای لاهوتی و گروگان‌ گرفتن‌ دو پسر ایشان‌، آقای لاهوتی دستگیر میشود و شب‌ بعد با یک‌ شبیخون‌ حضرت‌ آیت‌ الله طالقانی را دستگیر کرده‌ و به‌ وضع‌ بسیار دلخراشی این‌ پیرمرد هفتاد و چند ساله‌ مجاهد را شکنجه‌ میکنند. دختر معظم‌ له‌ که‌ قبلاً دستگیر شده‌ بود محکوم‌ به‌ حبس‌ ابد شده‌ و پسر ایشان‌ هم‌ دستگیر و هنوز محاکمه‌ نشده‌ است‌. در همان‌ شب‌ حجت الاسلام‌ آقای حاج‌ شیخ‌ محمدرضا مهدوی کنی را در بوکان‌، تبعیدگاهش‌، دستگیر و شبانه‌ به‌ تهران‌ میآورند. در شب‌ بعد حجت الاسلام‌ حاج‌ شیخ‌ اکبر هاشمی رفسنجانی دستگیر و به‌ کمیته‌ برده‌ میشود. در همان‌ شب‌ آقای موحدی رئیس‌ بانک‌ پارس‌ شعبه‌ خیابان‌ فردوسی دستگیر میشود. اینها و صدها جنایتی که‌ در سال‌ ۵۴ رژیم‌ فاشیستی شاه‌ مرتکب‌ شده‌ است‌ نه‌ تنها در تکامل‌ نیروهای انقلاب‌ رهایبخش‌ ایران‌ نقش‌ بازدارنده‌ای نداشته‌، بلکه‌ ملت‌ مسلمان‌ ایران‌ را به‌ ضرورت‌ مبارزه ی مسلحانه‌ای که‌ قرآن‌ فرمان‌ میدهد. «وقاتلوهم‌ حتی لا تکون‌ فتنه‌» مؤمن‌ و معتقد و ساخته‌ است‌ و هر روز ملت‌ ایران‌ شاهد اوجگیری مبارزات‌ فراگیرنده ی نیروهای پیشتاز فرزندان‌ دلیر خود میباشد. شاه‌ جلاد با به‌ راه‌ انداختن‌ جنجال‌ مسخره‌آمیز جشنهای پنجاه‌ سال‌ دوران‌ پهلوی ضربه‌ شدیدی بر پیکر ملت‌ فقیر و گرسنه‌ ایران‌ وارد آورده‌ است‌. این‌ غرور و خودخواهی آریا مهری است‌ که‌ پنجاه‌ سال‌ رذالت‌ و بیشرفی، خیانت‌ و وطن‌ فروشی گستاخی و هتاکی را به‌ کمال‌ وقاحت‌ به‌ نام‌ پنجاه‌ سال‌ افتخار و عزت‌ تکامل‌ و ترقی جهش‌ و حرکت‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ تمدن‌ بزرگ‌ میخواند. شاه‌ از این‌ ملت‌ ـ که‌ پنجاه‌ سال‌ در زیریوغ‌ کثیفترین‌ رژیمها از وسایل‌ ابتدایی زندگی محروم‌ بوده‌ است‌ ـ میخواهد که‌ پنجاهمین‌ سالگرد عزت‌ و استقلال‌ از دست‌ رفته ی خود را جشن‌ بگیرند و پنجاه‌ سال‌ غم‌ و رنج‌ و خشم‌ و کینه‌ خویش‌ را به‌ عنوان‌ بهترین‌ سپاسها و تحیات‌ خود نثار مقدم‌ شوم‌ خاندان‌ پلید پهلوی سازند.

 شاه‌ با تغییر تاریخ‌ اسلام‌ به‌ تاریخ‌ شاهنشاهی از ملت‌ ایران‌ میخواهد تا مبدأ تاریخ‌ خویش‌ را که‌ مبدأ اصیلترین‌ حرکت‌ انقلابی تاریخ‌ بشر است‌، فراموش‌ کند و تاریخ‌ به‌ اصطلاح‌ شاهنشاهی را که‌ با هزاران‌ خاطره‌ تلخ‌ و جانگداز آمیخته‌ است‌ جایگزین‌ سازد. آری امپریالیسم‌ جهانی، که‌ احساس‌ میکند در منطقه‌ پس‌ از در هم‌ کوبیدن‌ هر گونه‌ عامل‌ اتحاد و همبستگی هنوز اسلام‌ عامل‌ نیرومندی است‌ که‌ با تاریخ‌ هزار و چهارصد ساله‌اش‌ پیوند استوار و ناگسستنی خود را در دورن‌ جامعه‌ ایرانی و پیوند این‌ کشور را با سایر کشورهای اسلامی حفظ‌ کرده‌ است‌ و تنها قدرتی است‌ که‌ حضور خود (را) در تاریخ‌ ایران‌ و کشورهای مسلمان‌ در پیکار علیه‌ ظلم‌ و تجاوز اعلام‌ نموده‌ است‌ و نیز تنها قدرتی است‌ که‌ یارایی بسیج‌ پیروان‌ وابسته‌ به‌ خویش‌ و گسیل‌ آنان‌ را سر از پا نشناخته‌ به‌ میدان‌ نبرد دارد، از این‌ رو مصمم‌ است‌ این‌ عامل‌ نیرومند را به‌ دست‌ ژاندارم‌ منطقه‌ شاه‌ خائن‌ نابود کند و این‌ دژ مستحکم‌ را در هم‌ بکوبد و حتی آغاز و انجام‌ پدیده‌ها و پیامدها تاریخ‌ این‌ جامعه‌ را که‌ با مقیاس‌ مبدأ حرکت‌ انقلابی اسلام‌ تعیین‌ میشود، با مقیاس‌ بی اثر و بدون‌ جاذبه‌، یعنی مبدأ تاریخ‌ به‌ اصطلاح‌ شاهنشاهی، تنظیم‌ نماید.

 اکنون‌ که‌ حوزه‌ علمیه ی قم‌ به‌ سالگرد ۱۵ خرداد ۴۲ که‌ نقطه‌ عطفی بود در تاریخ‌ مبارزات‌ ملت‌ قهرمان‌ و ستمدیده‌ مسلمان‌ ایران‌ و در آن‌ روز بود که‌ مردم‌، که‌ تنها به‌ سلاح‌ ایمان‌ مجهز بودند، به‌ عنوان‌ اعتراض‌ به‌ دستگیری امام‌ خمینی بی باکانه‌ و دلیرانه‌ به‌ جنگ‌ با دشمن‌ اهریمنی و ددمنش‌ خود برخاستند و نشان‌ دادند که‌ در هیچ‌ شرایطی تسلیم‌ بی اراده‌ خواسته‌های ننگین‌ و ضد انسانی دستگاه‌ حاکمه‌ نخواهند شد و با خون‌ پاک‌ و فریادهای پرخروش‌ خود حماسه‌ای بس‌ بزرگ‌ آفریدند که‌ تا ابد فراموش‌ ناشدنی است‌ و از خونهای پاکشان‌ نهالهای باروری به‌ پا خاست‌ و از فریادهاشان‌ لرزشهای ویرانگری دامن‌ گسترد و بازتاب‌ آن‌ روز بزرگ‌ و حماسه‌ شورانگیز در تاریخ‌ مبارزات‌ ملت‌ ایران‌ جاودانه‌ خواهد ماند نزدیک‌ میشود، همه‌ روزه‌ شاهد یورشهای وحشیانه‌ مزدوران‌ شاه‌ جلاد به‌ مدارس‌ دینی است‌. از جمله‌ شبیخونی است‌ که‌ عمال‌ کثیف‌ شاه‌ در ساعت‌ ۱۱ شب‌ ۵ / خرداد / ۵۵ به‌ مدرسه‌ حجتیه‌ زدند. دراین‌ شب‌ بالغ‌ بر دویست‌ نفر از مأمورین‌ شاه‌ که‌ اکثراً مسلح‌ بودند وارد مدرسه‌ حجتیه‌ (مرکز اجتماع‌ و فعالیت‌ طلاب‌ پس‌ از بسته‌ شدن‌ فیضیه‌) میشوند و بلافاصله‌ به‌ ده‌ بسته‌ بیست‌ نفری تقسیم‌ گشته‌ و هر گروه‌ کنترل‌ قسمتی از مدرسه‌ را به‌ عهده‌ میگیرند. طلاب‌ بی پناه‌ را در حجرات‌ کتک‌ زده‌ و هر کدام‌ از ایشان‌ را که‌ شناسنامه‌ نداشته‌اند، همراه‌ با طلابی که‌ نامشان‌ در لیست‌ سیاه‌ این‌ دژخیمان‌ بوده‌ است‌، دستگیر میکنند. در این‌ یورش‌ تمام‌ مدرسه‌ را زیرو رو کرده‌، در و پنجره‌ حجرات‌ را شکسته‌ و بالغ‌ بر هشتاد نفر را دستگیر میکنند. پس‌ از جستجوی مدرسه‌ حجتیه‌، مأمورین‌ این‌ مدرسه‌ را در ساعت‌ ۱۵/۲ بعد از نیمه‌ شب‌ ترک‌ کرده‌ و بلافاصله‌ از پشت‌ بامهای مجاور، وارد بام‌ مدرسه‌ خان‌ میشوند و افرادی را که‌ روی پشت‌ بام‌ خوابیده‌ بودند، به‌ زور وارد حجراتشان‌ میکنند. برق‌ مدرسه‌ را قطع‌ نموده‌ و با چراغ‌ قوه‌ وارد حجرات‌ میشوند و هر کس‌ را که‌ میبینند میزنند. از این‌ مدرسه‌ جمعاً ۳۵ نفر دستگیر میشوند. پس‌ از ترک‌ مدرسه‌ خان‌ در ساعت‌ ۴۵/۲ به‌ مدرسه‌ حقانی شبیخون‌ زده‌ و پس‌ از فحاشی بسیار و زیر و رو کردن‌ حجرات‌، تعداد ۱۱ نفر را دستگیر و روانه‌ زندان‌ میکنند. در این‌ یورشها تعداد بسیاری کتاب‌، جزوات‌ انقلابی و اعلامیه‌ غارت‌ شده‌ است‌. این‌ وحشیگریهای محمدرضا شاهی همه‌ برای جلوگیری از تظاهرات‌ پرشوری است‌ که‌ همه‌ ساله‌ در ۱۵ خرداد صورت‌ میگیرد. زیرا تظاهرات‌ پانزده‌ خرداد به‌ مفهوم‌ این‌ است‌ که‌ حوزه‌های علمیه‌ با پشت‌ سر گذاشتن‌ ۱۴ سال‌ شهادتها و شکنجه‌ها، تبعیدها و زندان‌ها باز هم‌ به‌ صورت‌ یک‌ نیروی بالنده‌ و مترقی در پاسخ‌ به‌ دعوت‌ پیشوای بزرگ‌ خود در انجام‌ رسالت‌ آگاهی بخشی به‌ توده‌های مسلمان‌ و دعوت‌ عموم‌ ملت‌ برای تشکل‌ یافتن‌ و متحد شدن‌ در راه‌ یک‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ علیه‌ نظام‌ طاغوتی و ضد خلقی امپریالیسم‌ و علیه‌ نوکران‌، حلقه‌ بگوش‌ وسگهای زنجیریش‌، حضور خویش‌ را در متن‌ مبارزات‌ همه‌ جانبه‌ ملت‌ مسلمان‌ ایران‌، اعلام‌ میدارد و این‌ پاسخ‌ مثبت‌ را رژیم‌ فاشیستی شاه‌ در روزهای ۱۵، ۱۶، ۱۷ خرداد ۵۴ با طعم‌ زهرآگینش‌ در عمق‌ جان‌ خویش‌ احساس‌ کرد، لذا میکوشد تا در سال‌ ۵۵ این‌ تظاهرات‌ تکرار نگردد. این‌ بود بررسی کوتاهی از جنایات‌ شاه‌ خائن‌، نسبت‌ به‌ حوزه‌های علمیه‌ و علمای بزرگ‌ ایران‌ که‌ در پایان‌ آن‌ به‌ گروه‌های درگیر با رژیم‌، به‌ خصوص‌ روحانیون‌ مبارز، توصیه‌ میشود که‌ بر اساس‌ شناخت‌ صحیح‌ ماهیت‌ مبارزه‌ و روشهای تکاملی آن‌ بکوشند با تشکیل‌ گروه‌های انقلابی و پیمودن‌ تازه‌ترین‌ راه‌ها برای تشکیلات‌ مبارزاتی در پیشبرد مبارزات‌ خلق‌ ایران‌، اقدام‌ به‌ فعالیتهایی بنمایند تا در ضمن‌ وارد ساختن‌ ضربات‌ سنگین‌ به‌ دشمن‌، کمترین‌ تلفات‌ را داده‌ باشند، به‌ همین‌ مناسبت‌ از شیوه‌های کشف‌ شده‌ و کارهای سطحی به‌ شدت‌ پرهیز بنمایند. پیروز باشید.

 درود بر شهدای راه‌ آزادی ـ مرگ‌ بر شاه‌ خائن‌، ژاندارم‌ منطقه‌

 حوزه ی علمیه ی قم‌
 تکثیر از اتحادیه‌ انجمنهای اسلامی دانشجویان‌ در اروپا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *