رئيس شورای عالی جامعه مدرسين حوزه علميه قم با اشاره به تدابير رهبري براي حل مشكات، گفت: فرو نشستن غبارها، نمايانگر صحت تصميمات مقام معظم رهبري است. ۱۳۹۰/۰۳/۱۶
به گزارش گروه فضاي مجازي خبرگزاري فارس، ويژهنامه روزنامه جوان كه به مناسبت بيست و دومين سالگرد رحلت بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي منتشر شده است، با آيتالله محمد يزدی رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم، گفتوگو كرده كه متن كامل آن به شرح زير است:
آيت الله محمد يزدي از جمله آن طيف از عالمان ديني و نيز مسئولان نظام اسلامي است كه معمولاً ملاحظات و مصلحت سنجيهاي شخصي نتوانسته حقگوئي و صراحت وي را تحت تأثير قرار دهد. وجود اين خصيصه در وي موجب ميگردد تا اصحاب رسانه به گفت و شنود با او رغبت بيشتري نشان دهند.
اين گفت و شنود اگر چه رويكردي تاريخي داشت، اما شاهد و آئينهاي ديگر است بر اين خصلت مصاحبه شونده، خصلتي كه نياز روزگار بصيرت است و گوهري كه تداوم نظام و انقلاب را تضمين خواهد كرد.
همانطور كه مستحضريد در ايام منتهي به ۱۴ خرداد، سالگرد ارتحال حضرت امام و ۱۵ خرداد سالگرد قيام مردم در سال ۱۳۴۲هستيم. طبعاً در چنين مناسبتي، استماع ديدگاهها و نيز خاطرات جنابعالي در باره شخصيت والاي حضرت امام خميني(ره) و همچنين ابعاد، زمينهها و دستاوردهاي قيام ۱۵ خرداد مغتنم خواهد بود. با توجه به اينكه خود جنابعالي هم مانند بسياري از علما در صحنه اين قيام حضور مداوم داشتيد، ابتدا در باره روند شكلگيري قيام و پيامدهاي آن و نقشي كه در پيروزي انقلاب اسلامي داشت، مطالبي را بيان بفرماييد.
بسماللهالرحمن الرحيم. ضمن تشكر از شما كه در شرايط كنوني كشور براي تبيين وقايع انقلاب و بخصوص بخشهايي كه به تعبير امام راحل “ايامالله ” ناميده ميشوند، گفتگوهايي را انجام ميدهيد، بنده به سهم خودم از جنابعالي ممنونم. البته در اين زمينه كتابهايي منتشر شده كه تا حدودي نسل جوان ما را كه امروز در يك كشور آرام و پيشروئي زندگي ميكنند، متوجه اين قضيه ميكنند كه چه مصائب و وقايعي در همين گذشته نزديك بر اين كشور گذشته تا اين فضيلت و نعمت ارجمند به دست آمده است.
مسئله شكلگيري قيام ۱۵ خرداد، تقريباً براي همه كساني كه كم و بيش در جريان تاريخ معاصر اين كشور هستند، روشن است. بعد از مسئله انجمنهاي ايالتي و ولايتي و مخالفت امام(ره) با آن و سپس دستگيري ايشان و جمع شدن علماي بلاد در تهران براي اعلام مرجعيت ايشان، قيام ۱۵ خرداد به شكلي خودجوش پيش آمد، همان قيامي كه ۱۵ سال بعد منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد.
اين روز را به همين دليل “يومالله ” نام نهادند. از وقايع اين روز بزرگ، حركت مردم ورامين بود كه به شكل جمعي به طرف تهران آمدند و در نهايت منجر به كشته شدن عدهاي از آنان شد، در قم هم تظاهرات و اجتماعات عظيمي شكل گرفت. به هر حال وقايع آن روز كه چنين تحركاتي عليه حكومت وقت شكل گرفت، نقطه عطفي بود و به حركت نهضت شدت زيادي بخشيد و طبعاً در جريان بازداشت امام و تلاشهاي ديگري كه انجام شد، بهتدريج نهضت مسير و شيوه پيشروي خود را پيدا كرد.
بنابراين وقتي امام ميفرمايند كه اين روز را بايد گرامي داشت و از “ايامالله ” است، منظور فرصتهايي است كه خداوند بهگونهاي مقدر ميفرمايد كه نام خدا برتري و “علو ” پيدا ميكند و در حقيقت “كلمه الله هي العليا ” متجلي ميشود و چون در اين روز خاص، اين جريان پيش آمد، از اين جهت اين روز را يومالله مينامند.
اين يوم الله در طول ۱۴ سال به اشكال مختلف جاري شد و تداوم پيدا كرد كه يكي از جلوههاي اين تداوم ماجراي ۱۹ دي ماه ۱۳۵۶ بود.
در سال ۵۶ رژيم دست به آزمايش اوضاع و احوال زد و نويسندهاي عليه شخصيت حضرت امام(ره) مقالهاي در روزنامه اطلاعات نوشت كه در واقع اين مقاله منشاء هيجان و نهضتي در ميان مردم شد. رژيم هم با احتياط حركت ميكرد و شايد چون تا حدودي بازتابها را پيشبيني ميكرد، اين مقاله در روزنامههايي كه در قم توزيع شده بودند، نيامده، ولي در روزنامههايي كه در تهران و شهرستانهاي توزيع شده بودند، درج شده بود.
يادم هست كه آن شب جلسه روضهاي داشتيم. وقتي اين جريان نقل شد. اول ما باور نميكرديم! فرستاديم روزنامه اطلاعات آن شب را آوردند و ديديم اين مقاله در آن نيست! بالاخره شمارههاي ديگري را كه در شهرستانها توزيع كرده بودند، آوردند و جلسه به هم ريخت و اكثر دوستان عكسالعمل نشان دادند. فرداي آن روز مضمون اين مقاله توهينآميز در سراسر كشور پخش شده بود و موجب شد در قم و بسياري از شهرستانها اجتماعات زيادي به وجود آيد و باعث برخورد شديد مردم با حكومت شود. همان رويداد و اربعينهائي كه در امتداد آن برگزار شد، شعله انقلاب را شعلهور كرد و در نهايت به پيروزي اين نهضت مقدس منتهي شد.
پس از گذشت نزديك به نيم قرن از آن رويداد، وظيفه نهادهاي فرهنگي در تبيين اين وقايع براي نسل جوان چيست و از چه روشهايي بايد استفاده كرد؟
براي پاسخ به اين سئوال، بايد تاريخ ۳۰ ساله انقلاب را از بازداشت حضرت امام(ره) و سپس بازگشتشان به قم و حوادثي كه در آن برهه پيش آمد و تبعيد مجدد ايشان و اقامت در نجف و جرياناتي كه در آنجا رخ داد، جرياناتي كه منجر به عزيمت ايشان به پاريس شد و بعد هم پيروزي انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن را دقيقاً مرور كرد تا بتوانيم در باره نحوة رفتار نهادهاي فرهنگي امروز بحث كنيم.
هريك از اين موضوعاتي كه مطرح كردم، نيازمند بحث و گفتگوهاي طولاني و مفصلي است كه طبيعتاً تفصيل آنها در اين زمان اندك نميگنجد، ولي همان طور كه اشاره كردم، همه اين مقدمات در ايجاد حاكميت به شكل كنوني در اين كشور نقش داشته است كه به نظر من حتي در همه دنيا هم نمونة جديدي است و هنوز هم دنيا بهدرستي، عمق اين شكل جديد از حكومت را درك نكرده است و نميداند مبنا و متكّاهاي اصلي اين نظام چيست.
رهبر اين انقلاب، حضرت امام(ره)، يكي از كاملترين و پر آوازهترين شخصيتهاي دوران خود بودند. ايشان در مقطع آغاز نهضت، يك مرجع و از اساتيد بزرگ و شخصيتهاي علمي، فقهي، فلسفي و عرفاني حوزه محسوب ميشدند. بحث در باره شخصيت امام، بحث مفصل و جداگانهاي است. اگر اين امتيازات در رهبر وجود نداشت، به اين راحتي نميشد نظامي را كه مدعي بود ۲۵۰۰ سال سابقه دارد و همه دنيا هم حمايتش ميكرد، واژگون كرد، ولي ديديم كه مدت زيادي طول نكشيد كه همه قشرهاي كشور هنگاميكه ندا و فرياد امام را كه به نام اسلام بلند شده بود، شنيدند، به ايشان پيوستند. در سال ۴۲ شايد بتوان گفت صداي امام، تنها صدائي بود كه فرياد ميزد: اي نجف! اي قم! اي اصفهان! اي علماي سراسر دنياي تشيع! چرا به داد اسلام نميرسيد؟ دارند اساس اسلام را از بين ميبرند.
به هر حال با نيت و هدف حمايت از اسلام، چنين شخصيتي قيام كرد و طولي نكشيد كه در درجه اول شاگردان امام در حوزه، سپس علما و روحانيون و تقريباً كليت حوزه قم و كمكم علماي بلاد و سپس دانشگاهيان و در نهايت مردم متدين و آگاه در سراسر كشور، همه اقشار ملت به اين نهضت پيوستند.
ملاك اين پيوستگي چه بود؟ انصافاً اگر مرجعيت ديني و پايگاه علمي و تقوائي و فضايل شخصي و فردي امام نبود، آيا همه اقشار به اين سرعت به اين نهضت ميپيوستند؟ ما فراوان داشتيم كساني را كه در مسائل دينيشان از حضرات آيات ديگر تقليد ميكردند، ولي در مسائل نهضت و انقلاب، همه از امام تبعيت داشتند.
اين فصلها چون طولاني هستند، من فقط ميتوانم به نكات مهم آنها اشاره كنم، مثلاً در فتواي همه مراجع وقت بود كه زنان بدون اجازه همسرانشان نميتوانند به خيابانها بيايند و در تظاهرات شركت كنند. دختران بدون اجازه پدرانشان نميتوانستند در تظاهرات شركت كنند. اين فتواي صريح همه فقها بود. امام در شرايط خاصي، صريحاً و رسماً فرمودند: “بر همه افراد مسلمان كشور واجب و لازم است كه در تظاهرات خياباني شركت كنند. ” شعار “مرگ بر شاه ” بر همه زبانها جاري شد و يكباره ديديم كه در همه شهرها، زنان هم به تظاهرات پيوستند و جمعيت شركتكننده در همه شهرها دو برابر شد. چه نيروئي ميتوانست چنين كاري را انجام بدهد؟ اعتماد ديني. زن مسلماني كه به فتواي ديگران جايز نميدانست بدون اجازه شوهر يا پدرش به خيابان بيايد، وقتي ديد امام چنين فتوائي دادهاند، براي دينش به خيابان آمد و خود را به خطر انداخت. تاريخ نشان ميدهد در آن برههاي كه هنوز حكومت طاغوت واژگون نشده بود، زنان تظاهركننده و بچههايشان آسيبهاي جدي ديدند. عكسهاي اجتماعات آن روزها، اين وقايع را كاملاً نشان ميدهد. چنين رهبري بود كه توانست همه اقشار را به ميدان بياورد و اگر غير از چنين قدرتي بود، امكان نداشت حكومتي كه مورد پشتيباني همه قدرتهاي بزرگ دنيا بود، واژگون شود.
الحمدلله به خاطر همين ويژگيهايي كه اشاره كردم و با لطف و عنايت خداوند، انقلاب به پيروزي رسيد و رژيمي با حاكميت اسلام بر اوضاع و احوال كشور حاكم شد. هنوز دنيا برايش مبهم است كه اين چه نوع حكومتي است كه در آن، هم مردم و هم دين مردم حاكميت دارد و تكيهگاه اين نظام، مردم و دين است، هم مردمند و هم دينشان. به عبارت ديگر شايد رساترين تعبير، همان تعبيري باشد كه مقام معظم رهبري به كار ميبرند، يعني مردمسالاري ديني. به اين معنا كه مردم تكيهگاه اصلي اين انقلاب هستند، اما مردمي كه به دين علاقمندند و براي دينشان آمدهاند. وقتي پاي دين در ميان باشد، همه مشكلات را فراموش ميكنند و همه گرفتاريها را كنار ميگذارند و هر موقع كه رهبرشان ميگويد بايد در اين اجتماعات شركت كنيد، به ميدان ميآيند. در سالگردهاي انقلاب ميبينيم كه چه اجتماعات عظيمي به راه ميافتند. در مناسبتها و مراسمها هم همين طور.
مردمسالاري ديني به اين معناست كه حكومت به مردم تكيه دارد، ولي نه مثل تكيهاي كه ادعا ميشود در غرب وجود دارد و با يك اكثريت نسبي، فردي در رأس حكومت يا ساير سمتها قرار ميگيرد. در آنجا مردم انتخاب ميكنند، اما به خاطر منافع شخصي و اقتصاد و رفاه و آزادي بيشتر و لذا گاهي به سراغ كساني ميروند كه آزاديهايي را به آنها ميدهند كه به هيچ روي در وجدان و فطرت بشر قابل توجيه و قبول نيستند. من واقعاً شرم دارم كه بخواهم نمونهاي از اين آزاديها را ذكر كنم. مثلاً حمايت فردي از همجنسبازان، دليل حمايت مردمي از او ميشود. اين واقعاً شرمآور است كه حمايت از همجنسبازي، آن هم تحت عنوان حقوق بشر، نوعي فضيلت محسوب شود.
اما در مردمسالاري ديني، در عين حال كه به مردم تكيه ميشود، اما اگر همين مردم آزاد بودن شرابخواري را بخواهند، چون خلاف حكم دين است، اين نظام آن را قبول نميكند. اگر آزادي به معناي بيبند و باريهاي زنان و مردان را بخواهند، قبول نميكند. اين نظام ميگويد مردم حاكم بر سرنوشت خويشند، به شرط آنكه متدين باشند و برقراري احكام ديني خود را بخواهند. اين نظام با اين دستورالعمل، به مردم متدين تكيه ميكند و مردم هم در همه جا آمادگي خود را اعلام كردهاند، لذا مشاهده ميكنيد در جاهايي كه گاهي صحنههاي غيرديني بروز ميكند، مردم آن را يك ضعف و نقص به حساب ميآورند و برخورد ميكنند و از دولتهايي كه به اصول و احكام ديني توجه نميكنند، انتقاد و از دولتهايي كه اين كار را ميكنند، تعريف ميكنند.
با اين مقدمه پس از سه دهه بايد ببينيم نهادهاي فرهنگي ما چگونه هستند. مثلاً دانشگاههاي ما به اين انقلاب چگونه نگاه ميكنند؟ حوزههاي علميه ما چگونه؟ روزنامهها و انتشارات چگونه؟ كرسيهاي نظريهپردازي چگونه؟ دانشمندان برجسته و نخبگان چگونه؟ پاسخ سئوال شما كه ميپرسيد نهادهاي فرهنگي چگونه عمل ميكنند يا بايد بكنند، يعني اينكه با گذشتن سه دهه از انقلاب، آيا روح اين انقلاب توانسته جاي خود را در بين برجستگان، دانشمندان، علما و شخصيتهاي بزرگ جامعه باز كند يا نه؟
اگر نظر مرا ميخواهيد، به صراحت عرض ميكنم هيچگاه اسلام به اندازه امروز در سطح جهان، فضاي نخبگان و برجستگان و اهل تحقيق جا باز نكرده بود، به اين معنا كه امروز در هر فضاي علمياي كه وارد ميشويد، اين سئوال مطرح است كه ايران بر اساس كدام مباني توانست در ظرف ۳۰ سال اين پيشرفتها را كسب كند و در برابر اين همه توطئهها و خطراتي كه دشمنان برايش ايجاد كردند، به پيروزي برسد و اين توطئهها را پشت سر بگذارد؟ واقعاً هر جريان و طرز تفكر ديگري بود، حتماً در برابر اين نقشهها شكست ميخورد و تسليم ميشد.
در دنيا ميبينيم انقلابهاي ديگر به فاصله زماني اندكي يا به طرف شرق رفتند يا به طرف غرب و به يكي از دو ابر قدرت متكي شدند. پس از فروپاشي شرق، غربيها يك مقداري يكهتاز ميدان شدند و بسياري از كشورها هم به آنها پيوستند. البته اخيراً اتحاديه اروپا يك مقداري مقاومت در برابر امريكا را شروع كرده و بسياري از كشورها هم به اتحاديه اروپا ميپيوندند، اما جمهوري اسلامي از روز اول گفت نه شرقي، نه غربي، بلكه اسلام و تا امروز بر اين انديشه باقي مانده است. امروز ميبينيم در همين اتحاديه اروپا، اسلام بيش از هر زمان ديگري مورد توجه مردم قرار گرفته و بهترين جايگاه را پيدا كرده است. منظورم جايگاه سياسي ظاهري كه در برخي از مقالات مينويسند، نيست، بلكه منظورم در مراكز علمي و تحقيقاتي، دانشگاهها، در محافل نظريهپردازي و حتي در انديشههائي است كه برخي از رجال سياسي كه امروز از صحنه سياسي كنار رفتهاند، اظهار ميكنند. حتي سرسختترين دشمنان ما گاهي مسائلي را ابراز ميكنند كه در آنها حمايت از مباني اصيل انقلاب به چشم ميخورد.
به هر حال پاسخ اين سئوال كه نهادهاي فرهنگي ما اين انقلاب را چگونه ميبينند، اين است كه بحمدالله اين نهضت و انقلاب، امروز چنان جاي خود را باز كرده است كه هر كسي كه بخواهد در مقابل آن بايستد، اين اوست كه شكست ميخورد، نه انقلاب. به عبارت ديگر، نظام جمهوري اسلامي، آن قدر جاي پاي محكمي دارد كه هركسي كه در برابر آن بايستد، اگر آشكارا مقابله كند، راحت شكست ميخورد و اگر پنهاني مقابله كند، آهستهآهسته شكست ميخورد، چنانكه ديديم خيليها به خاطر مقابلههايي كه با روند اسلام و رشد اسلام در پيش گرفتند، چه در عرصه حوزه و چه در عرصه دانشگاه و جاهاي ديگر، به اين شكست دچار شدند و بهتدريج هم كنار گذاشته شدند؛ بنابراين به نظر من وضع فعلي حاكميت اسلام، وضع برجستهاي است. من اين تعبير مقام معظم رهبري را بسيار ميپسندم كه ميفرمايند افق روشني ديده ميشود كه اسلام به سمت حاكميت بيشتر و گستردهتري كه نه بر اساس اقتصاد و ماديات است، بلكه بر اساس همخواني با فطرت انساني است، به پيش ميرود و جاي خود را در جهان بشريت بهتدريج باز كرده است
از ديدگاه جنابعالي ويژگيهاي بارز امام خميني(ره) چه بودند كه باعث شدند تا ملت ايران و حتي ساير ملل تا اين حد به ايشان گرايش پيدا كنند و اينك كه ۲۲ سال از رحلت ايشان گذشته است، باز هم به ايشان وفادار بمانند؟
همان طور كه تلويحاً اشاره كردم، سخن گفتن در باره شخصيت فردي كه در تاريخ تشيع و بلكه اسلام كمنظير است، آسان نيست. اشخاص را بيشتر از طريق گفتارها و نوشتهها و رفتارهايشان شناسائي ميكنند. دنيا وقتي ميخواهد در باره شخصيت بزرگي قضاوت كند، معمولاً اين كار را بهدشواري انجام ميدهد و با دقت خصوصيات و عملكرد او را بررسي ميكند. اينكه حضرت امام(ره) چه خصوصياتي داشتند كه اين اندازه مورد علاقه بودند، شايد ماها هم كه توفيق شرفيابي خدمت ايشان را پيدا كرده بوديم، نتوانيم بهدرستي آن را تبيين كنيم، با اين حال من در اينجا اجمالاً به دو سه نكته اشاره ميكنم:
اولين ويژگي بارز امام، پايگاه علمي و عرفاني ايشان است. قبل از اينكه نهضت اسلامي شروع شود، مرجعيت تام با مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي بود. ايشان به دعوت و اصرار حضرت امام و عده ديگري از روحانيون برجسته به قم تشريف آوردند. در اين اواخر كه اغلب مراجع بزرگ فوت كرده بودند و مرحوم آقاي بروجردي هم به دليل كهولت و اشتغالات گسترده، تدريس منظم نداشتند، فضاي علمي حوزه علميه قم را امام اداره ميكردند، به اين معنا كه درس و بحثي كه براي فضلا و علماي قم قانعكننده بود و با علاقه پاي آن درس ميرفتند، فقط درس ايشان بود. شاگردان برجسته امام و محصولات كارهاي ايشان، گواه محكمي بر اين مسئله هستند. در آن موقع هنوز نهضت و انقلابي در كار نبود، درسهايي هم در حوزه علميه قم برگزار ميشد، ولي وقتي درس ايشان را نگاه ميكرديد، كساني كه پاي درس ايشان مينشستند، اكثراً شخصيتهايي بودند كه استعدادهاي برجستهاي داشتند و بيشترشان به مقامات عاليه رسيدند. همين امروز هم بسياري از مراجع ما از شاگردان ايشان هستند. بنابراين اولين خصيصه حضرت امام پايگاه علمي بسيار بالاي ايشان بود، بهحدي كه ايشان روح حوزه علميه قم شده بودند، يعني درس ايشان از عميقترين درسهاي حوزه بود، ضمن اينكه هيچگاه منيّت و خودنمائي در ايشان ديده نميشد و آن صفا و صميميت و طلبهپروري و خلوصي نيز كه در ايشان ديده ميشد، در كمتر كسي ديده ميشد. در اينجا يك نمونه از اين ويژگي را بيان ميكنم. در دوره قبل از ما كه توفيق شركت در درس امام را افرادي چون مرحوم شهيد آيتالله مطهري يا برخي از علماي بزرگ اصفهان مثل مرحوم آشيخ جواد اصفهاني، شهيد اشرفي اصفهاني و امثالهم داشتند، در درس اصول امام فصلي وجود داشت كه ما در فضاهاي علمي به آن “طلب و اراده ” ميگوئيم و يك بحث بسيار عميق اصولي، فلسفي و عرفاني است. امام در دوره قبل از ما در اين باره بحث كرده و آقاياني كه نام بردم، از درس ايشان استفاده كرده بودند. امام به قلم خودشان در اين بحث، جزوهاي را نوشته بودند. در دوره بعد كه ما درس اصول ايشان رفتيم و ۷ سال طول كشيد، وقتي بحث ايشان به مسئله “طلب و اراده ” رسيد، امام اين بحث را رها كردند و گفتند، يك بار اين بحث را گفتهايم و چون رنگ علمي آن بيشتر و مبدأ بودنش براي مباحث فقهي، كمتر است، ديگر بحث نميكنيم.
ما كه خيلي دلمان ميخواست مسئله را به دست بياوريم، گشتيم و نسخه خطي آن جزوه را از ايشان را از يكي از شاگردان قبلي ايشان گرفتيم و من خودم يك نسخه از آن را استنساخ كردم. بعد كه مرور كرديم، ديديم چه بحثهاي فلسفي و عرفاني عميقي را در علم اصول خود مطرح كردهاند. خوشبختانه يكي از شاگردان ايشان كه امروز در تهران و يكي از اساتيد بزرگ هستند – آقاي انصاري حفظهاللهتعاليـ چند رساله از امام و از جمله اين رساله “طلب و اراده ” را هم چاپ كرده و در اختيار فضلاي حوزه قرار دادهاند. اين را به عنوان نمونهاي از جايگاه علمي حضرت امام نقل كردم، وگرنه در اين باب، سخن بسيار است.
حضرت امام يك فقيه بزرگوار، يك عارف و فيلسوف بزرگ بودند. خيليها ممكن است از اين ادعاها بكنند، ولي من ميخواهم اين را مستند كنم، آن هم نه به تقريرات، بلكه با نوشتههاي شخص خودشان، چون خوشبختانه امام خيلي چيزها را به قلم خودشان نوشتهاند و امروز در اختيار فضلا و طلاب هست.
امام “رضواناللهعليه ” در زمان تدريس، نظم دقيقي داشتند، يعني در طول ۷ سالي كه بايد از منزل تا مسجد سلماسي ميآمدند و مسير هم بهگونهاي بود كه جز پياده آمدن امكاني نبود، در زمستان و تابستان شرايط گوناگون، ايشان پياده ميآمدند و رعايت وقت يكي از چيزهايي بود كه در شروع درس و در ختم آن كاملاً رعايت ميشد، يعني ايشان همواره سر ساعت ميآمدند و سر ساعت هم درس ختم ميشد. يادم هست كه معمولاً مسجد سلماسي پر ميشد و گاهي در پلهها و قسمتهاي ورودي مسجد هم مينشستند.
جلوة ديگر در نظم، وضع ظاهري استاد و لباس پوشيدن و منظم بودن سر و وضع ايشان بود كه خودبهخود در روحيه شاگرد و متلمّذ تأثير خاصي دارد. امام هميشه با لباس تميز و مرتب ميآمدند و ما هيچگاه در ايشان وضعيت ژوليدگي و چيزي كه از آن به طلبگي و آخوندي تعبير ميكنند! نديديم. هميشه نظم ظاهريشان را حفظ ميكردند و اين باعث ميشد كه شاگردان ايشان هم ياد بگيرند. زمستان كه ميشد و باران ميآمد، همه كوچهها پر از گل و لاي ميشد و آمد و شد در آنها، مخصوصاً با نعلين، بسيار دشوار ميشد. در شرايط آن روز، اولين كسي كه در ميان روحانيون، نعلين را كنار گذاشتند و در زمستان گالش پوشيدند، امام بودند و در پاسخ به انتقاد برخي ميگفتند: “اگر نعلين بپوشم و سراپاي لباسم گلآلود شود بهتر است يا اين كفشها كه خيلي هم راحتتر است. ” ايشان به آداب و رسوم سنّتي كه اساس درستي نداشت، توجه نميكردند و به آن چيزي كه ملاك عقلي و عقلائي داشت، توجه ميكردند.
مسئله ديگر ادب در كلام بود، يعني هيچگاه در مثال زدنها و حاشيه رفتنها كلمات سبك و زشت و مثالهاي نامناسب از ايشان شنيده نشد. غالباً تعابير سنگين و موقّر و مؤدّبانه بود. كساني در آن دوره بودند كه با لحن ديگري بحث ميكردند، اما امام غير از رواني بيان و قدرت توضيح و تبيين دقيق مطالب علمي، ادب و وقار خاصي داشتند و از واژههاي سنگين و موقّر استفاده ميكردند، هرگز از عبارات و كلمات كوچه بازاري استفاده نميكردند. ويژگي ديگر اين بود كه هر وقت درس تمام ميشد، گروه اندكي دور ايشان حلقه ميزدند و احياناً اگر سئوالي باقي مانده بود كه در جمع اصلي پرسيده نشده بود، مطرح ميشد و امام در نهايت محبت و دوستانه پاسخ ميدادند و مقداري از زمان را براي طرح سئوالاتي كه به ذهن افراد ميرسيد و در جمع توان طرح آن را نداشتند، معين كرده بودند. من خودم مكرر در اين حلقه كوچك نزديك حضور داشتم و گاهي اگر چيزي به ذهنم ميرسيد، سئوال ميكردم. اساتيد بزرگ معمولاً دو سه مستشكل داشتند، ولي اينكه بعد از درس هم استاد بنشيند و سئوالات ديگري را پاسخ بدهد، از خصائص امام بود. گاهي هم غير از سئوالات درسي اگر مشكلاتي بود، مطرح ميشد.
اشاره كردم كه در آن حلقه كوچك گاهي مسائل ديگر هم پيش ميآمدند، مثلاً براي خود من مسئلهاي پيش آمد كه شرح مفصل آن را در كتاب خاطراتم آوردهام. ماجرا به اين نحو است كه جزوهاي نوشته بودم و آن را خدمت امام دادم و ايشان يكي دو هفتهاي را صرف مطالعه آن جزوه كردند و نظراتي را كه داشتند، روي كاغذ جداگانه يادداشت كرده بودند و به من دادند. مثلاً در آن جزوه مطلبي را از كتابهاي دست دوم و سوم نقل كرده بودم و امام راهنمايي كرده بودند كه اين حديث بايد از منابع دست اول و از فلان كتاب نقل شود. امكان تماس و صحبت و حتي بحثهاي خارج از درس اصلي را هم براي شاگرد فراهم ميكردند. اينها بخشي از مزاياي ظاهري درس ايشان بود، اما مزاياي محتوايي، همان طور كه اشاره كردم، تنها درسي كه براي محصل قانعكننده بود، درس امام بود. به اين معنا كه كساني كه اهل تحصيل، بحث و دقت نظر و اجتهاد و خلاصه دنبال ياد گرفتن مطلب بودند، نه اينكه وقتي را بگذرانند، اكثر قريب به اتفاق، درس امام را ميآمدند. درسهاي ديگر هم البته مفيد بودند، اما عمقي كه درس امام داشت، دقتهايي كه ايشان در تدريس داشتند، راهنماييهايي كه در مورد مباني و مباحث زير بنايي داشتند، كمتر در ديگر درسها ديده ميشد. البته اين موضوع وقتي آشكار شد كه حضرت امام بازداشت و درسشان تعطيل شد و بعد هم كه موضوع تبعيد ايشان پيش آمد و شاگردان امام متفرق شدند. البته عدهاي به دليل انس و علاقهاي كه به امام داشتند و امكان مهاجرت هم برايشان فراهم بود، به نجف رفتند. عدهاي هم به درسهاي ديگر رفتند. بعضيها هم اصلاً درس حوزه را رها كردند و رفتند و مشغول كارهاي ديگري شدند. من خودم از كساني بودم كه بعد از تعطيل درس امام و تبعيد ايشان به نجف، يكي دو درس ديگر را رفتم. به هر حال اين نكته براي شاگردان امام بازتر و روشنتر شد كه درست اشباع نميشويم و به درسهاي عميق امام عادت كرده بوديم و درسهاي ديگر آنطور كه بايد و شايد قانعمان نميكرد.
بنده همين مطلب را در سفري كه به نجف داشتم و خدمت امام شرفياب شدم، بيان كردم كه وضعيت شاگردان شما به اين صورت در آمده كه عدهاي به نجف آمدهاند، عدهاي هم دنبال كار ديگري رفتهاند و گروه سوم هم دروس ديگر را قانعكننده نمييابند. من خودم تصميم داشتم به نجف بيايم، اما شنيدم فرمودهايد طلبههاي قم نيايند و آنجا را خالي نكنيد. حالا آمدهام از خود شما بشنوم. امام تصريح كردند كه اين خواسته دشمن است كه طلاب، قم را ترك كنند و شما نبايد اين كار را بكنيد و اين بهانه را هم كه اين درس و آن درس چنين و چنان است، كنار بگذاريد و اگر درس هم نميتوانيد برويد، مباحثه بگذاريد و به اصطلاح نجفيها فرمودند مباحثه كمپاني بگذاريد. در نجف اين اصطلاح معروف بود كه ظاهراً از درس مرحوم اصفهاني كه از علماي بزرگ اصفهان در نجف بودند، گرفته شده بود.
به هر صورت من به قم آمدم و به عدهاي از دوستان و نيز شاگردان امام جريان را گفتم و خوشبختانه دو سه تا مباحثه كمپاني هم به وجود آمد و بنده، آيتالله گيلاني، آيتالله مظاهري، آيتالله مصباح، آقاي آسيدعلياكبر موسوي و آقاي مسعودي بودند كه بر اساس راهنمايي امام بحثي را شروع كرديم و هفتهاي دو بار به دليل شرايط زمان، بحثي ولايتي و هفتهاي سه روز هم بحثهاي طلبگي و فكري متفرقه داشتيم كه محصول آن بحثها كتابي شد كه در روزهاي اول پيروزي انقلاب يك نسخه از آن را خدمت امام بردم و گفتم اين نتيجه نهايي راهنماييهاي حضرتعالي است كه ما مباحثههايي را گذاشتيم و اين نتيجه يكي از آنهاست.
به هر حال، از پايگاه علمي ايشان كه بگذريم، خصيصة شجاعت و جرئت براي اقدام، در هر زمينهاي كه احساس ميكردند تكليف شرعي ايشان است، حائز اهميت است. ايشان از هيچ چيز پروا نميكردند. نه از تنهائي پروا كردند و نه از هيچ مانع ديگري، بلكه با نهايت شجاعت حرفشان را ميزدند و كارشان را انجام ميدادند. در تاريخ انقلاب معروف است كه از ايشان پرسيدند كه شما با چه پشتوانهاي داريد وارد چنين مبارزهاي ميشويد؟ شما كه هيچكس را نداريد، چطور ميخواهيد با شاه كه همه قدرتها پشت سر او هستند، مبارزه كنيد. ايشان در جواب فرمودند بچههايي كه در گهوارهها هستند، همراهان من هستند و به من كمك خواهند كرد. ما آن موقع معناي اين جمله را درست نميفهميديم. وقتي در شروع يك نهضت، رهبر بزرگوار آن از تنهايي نترسد و ببيند اطرافيان و كساني كه از آنها انتظار كمك و همراهي ميرود، همكاري نميكنند و چنين پاسخي بدهد؛ معناي اين سخن آن است كه وقتي انسان خدا را ميبيند و كار را براي خدا انجام ميدهد، مطمئن است كه آيندگان به او ميپيوندند و ديديم واقعاً همانهايي كه در گهوارهها بودند، زماني كه جنگ پيش آمد، آمدند و از نظام و اسلام و كشور دفاع كردند. انسان وقتي به گلزار شهداي شهرستانهاي مختلف ميرود و عكس شهدا را بر مزارشان ميبيند، متوجه ميشود اينها همان كساني بودند كه در بدو نهضت در گهوارهها بودند و در انقلاب و جنگ آمدند و از آرمانهاي امام دفاع كردند. بنابراين ويژگي دوم حضرت امام، جرئت و شهامت و اتكاي به خدا و اعتماد به نفس بود كه در كمتر كسي ميتوانستيد پيدا كنيد. امام از آغاز نهضت و بعد تبعيد تا پيروزي انقلاب و تا آخرين لحظه حيات، از هيچ چيز پروا نميكردند.
شايد ذكر اين نكته هم بد نباشد كه وقتي دولت بعثي عراق فشار آورد كه ايشان از نجف خارج شوند و در فرودگاهي معطل بودند تا ببينند كه بالاخره كجا بايد بروند و به ايشان گفتند ايران اين را گفته و فلان كشور چه چيزي گفته، ايشان گفتند اگر لازم باشد فرودگاه به فرودگاه هم بروم و هيچ كشوري مرا راه ندهد، من حرفم را ميزنم! اين يعني وقتي امام احساس وظيفه شرعي ميكردند، از هيچ چيز پروا و به هيچكس اعتماد نداشتند، جز به خدا. اين خصيصه بزرگي است كه كمتر در ميان رجال انقلابي ديده ميشود. خيليها هستند كه وقتي وارد يك جريان انقلابي ميشوند، بهمحض اينكه پيش بينيهايشان نادرست از آب در ميآيد، بلافاصله جا ميزنند، مواضع خود را عوض ميكنند، دچار مصلحتانديشي و به اين و آن متوسل ميشوند. امام از لحظهاي كه شروع كردند تا لحظه آخر زندگيشان جز به خدا به كسي اعتماد نكردند و در همه جا حرفشان را با صراحت زدند. تأثير اين ويژگي حضرت امام در موفقيت انقلاب، فوقالعاده بود. ايشان همواره همه عوامل ظاهري را ميديدند، ولي باز ميگفتند كه اين كار خداست! وقتي مردم ميآمدند، ميگفتند خدا كمك كرده است. وقتي خرمشهر با آن فداكاريهاي شگفتانگيز آزاد شد، باز اين جمله معروف از ايشان هست كه: “خرمشهر را خدا آزاد كرد. “، يعني اين افراد فداكار و كساني كه ميجنگند تا حق مستقر شود، جنود الهي هستند. در قرآن كريم هم اين تعابير هست.
آخرين مطلبي كه ميخواهم به آن اشاره كنم اين است كه آن موقعي كه امام در قم مدرس بودند، آن موقعي كه در تركيه تبعيد بودند، آن موقعي كه در نجف و نوفللوشاتو بودند و آن موقعي كه رهبر كشور بودند و در آن برهه حساس كه نيروي هوائي با آن نظم دقيق به ملت پيوست، چهره، حالات و كلمات ايشان كوچكترين فرقي نكرده بود. ايشان روزي كه در قم استاد بودند، از اسلام و قرآن و دين دم ميزدند و در تعابيرشان اين كلمات و در چهرهشان اتكاي به خدا ديده ميشد، در تبعيدگاهها هم همين طور، در موقعي هم كه رهبر بودند، همين طور. در طول ده سالي هم كه رهبر بودند، من در اجتماعات يا هرجائي كه خدمت ايشان ميرفتم، خيلي روي اين موضوع دقّت ميكردم كه ببينم در شرايط مختلف حالت چهره ايشان تغيير ميكند يا نه و كوچكترين تغييري نديدم. به نظر من اين بزرگترين ويژگي امام در پيروزي انقلاب است.
پس از رحلت امام، مجلس خبرگان رهبري، حضرت آيت الله العظمي خامنهاي را به عنوان رهبر انقلاب معرفي كرد و ايشان هم در طول اين سالها، مشكلات و صعوبات بسياري را متحمل شدند. در اين سالها نظام اسلامي، رويدادهاي تلخ و شيرين بسياري را پشت سر گذاشته است. نقش رهبر انقلاب را در حفظ نظام پس از رحلت امام چگونه ارزيابي ميكنيد و تحليل شما از رابطه ايشان با دولتهاي مختلف چيست؟
به نظر من يكي از عنايات خاص الهي، وجود حضرت ايشان است كه خداوند براي چنين صحنهاي حفظ كرد. ايشان در حقيقت هديه الهي به انقلاب هستند. شايد جزئيات و مشروح جريانات مجلس خبرگان در آن روز، كمتر منعكس شده باشد، ولي همه ميدانند كه پس از رحلت حضرت امام، دشمن تصور ميكرد كه كشور به هم ميريزد و از هم ميپاشد و مثل بسياري از انقلابهاي ديگر كه وقتي رهبر انقلاب از دنيا ميرود، اوضاع را بهراحتي نميشود كنترل كرد، در باره اينجا هم چنين تصوري داشتند، ولي وقتي مجلس خبرگان در كمتر از ۲۴ ساعت، ايشان را به عنوان رهبر معرفي كرد، دنيا شگفتزده شد كه چگونه چنين تصميمي با اين سرعت گرفته شد. شايد خيلي هم باور نميكردند كه ايشان بتوانند به اين كيفيت، كشور را اداره كنند، ولي ديديم زمان زيادي نگذشت كه به دليل تلاشها و مديريتي كه مردم در دوره ده ساله رهبري حضرت امام از جناب ايشان ديده بودند، به ايشان پيوستند و بيعتهاي مردمي، پشتوانه انتخاب خبرگان شد.
بايد در اينجا به مسئله حساسي اشاره كنم كه كمتر در آن موقع به آن توجه ميشد و حتي در مجلس خبرگان هم توجه زيادي به آن نشد، منتهي يقيناً خبرگان رهبري به شرايط شرعي قضيه توجه داشتند كه فردي كه ميخواهد رهبري كشور ما را در چهارچوب قانون اساسي به عهده بگيرد، بايد داراي اجتهاد و قدرت استنباط باشد و همه اعضاي خبرگان ميدانستند كه ايشان اين قدرت را دارند و يك مجتهد جامعالشرايط هستند، اما اينكه در سطح يك مرجع توانا رهبري را به عهده بگيرند و دومِ حضرت امام بشوند كه هم رهبر و هم مرجع بودند، براي خيليها مقولة پوشيدهاي بود، ولي طولي نكشيد كه وقتي ايشان مسئوليت رهبري را به عهده گرفتند، در حمايت از خط و افكار امام توفيقات زيادي را به دست آوردند و همه ديدند كه دقيقترين و صحيحترين راه را ايشان دارند ميپيمايند.
پس از رحلت مراجع بزرگ، بهخصوص آيتالله اراكي و آيتالله گلپايگاني كه در حقيقت حوزهها كمي خالي شد و جامعه مدرسين در صدد تأييد مرجعيت مراجعي كه امروز مطرح هستند، بر آمد، نسبت به شخصيت ايشان، اين بحثها مطرح شد و ايشان به عنوان يك مرجع هم معرفي شدند و فتاوي و درسهاي ايشان براي بسياري، فضيلت خاصي را كه ملاك اصلي شايستگي رهبري شرعي در كنار مديريت و مدبّر بودن است، عيان كرد و معلوم شد كه ايشان از جنبة علمي و فقهي هم در حد بسيار بالائي هستند و در مرجعيت هم كمتر از همدورهها و معاصرين خود نيستند
در فراز و نشيبهايي كه در اين سالها پيش آمد، تصميماتي كه ايشان گرفتند، همه گوياي شايستگي و توانايي ايشان است. در خبرگان كميسيوني به نام كميسيون تحقيق وجود دارد كه وظيفه اصلي آن نظارت بر رهبر و ارزيابي استمرار شرايط اوليه رهبري در ايشان است. خوشبختانه من همواره عضو آن كميسيون بودهام، بهخصوص كميته سه نفره منتخب آن كميسيون كه در زمينه حساسترين بحثهاي مربوط به اين مسئله تحقيق ميكند. در طول اين مدت هرچه جلو رفتيم و در ملاقاتهاي حضوري و غيرحضوري، شايستگيهاي ايشان را در تمام جهات برجستهتر ديديم، نه اينكه شرايط رهبري در ايشان آسيب ديده باشد.
خداوند انشاءالله اين وجود مقدس را براي ما نگه بدارد و قدردان ايشان باشيم كه واقعاً ناخداي اين كشتي در شرايط كنوني هستند كه كشور ما دشمنان بزرگي دارد. وظيفه همه ماست كه براي حفظ و سلامت ايشان دعا كنيم.
بنابراين نقش ايشان در حفاظت از انقلاب، اولين، بالاترين و برترين نقش است. كساني كه خداي ناكرده به ديد ديگري به قضيه نگاه ميكنند، به نظر من سخت در اشتباهند و اگر متوجه اشتباهشان نباشند، طولي نخواهد كشيد كه متوجه خواهند شد؛ همان طور كه عدهاي در قضاياي دو سال اخير و پس از فرو نشستن غبار آن، متوجه صحت تصميمات و رهبريهاي ايشان شدند. خيليها بعد از اين قضايا اعتراف كردند كه اگر ايشان در اين ماجرا به شيوهاي كه عدهاي طلب ميكردند، رفتار مي كردند، نتيجه به گونه ديگري رقم ميخورد، اما ايشان با صبر و متانت و جهتدهي صحيح به جامعه موجب شدند كه بهتدريج اطراف جريان فتنه خالي شود و همه به پوچي و بيهويتي اين جريان پي ببرند. اگر هيچ شاهد ديگري جز وقايع همين يكي دو سال اخير بر صلاحيت بالاي ايشان در تصدي رهبري وجود نداشت، رفتار ايشان در ماجراي فتنه كافي بود.