به گزارش روابط عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حجت الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در روز پنج شنبه مورخ ۷ فروردین ۱۳۹۹، در سخنانی، جوابیه دکتر سروش که اخیراً مطلبی با عنوان «آفات و خرافات» پخش شده است به شرح زیر ارائه نموده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد. واهدنا لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهتدی من تشاء الی صراط المستقیم. اخیرا مطلبی از جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش منتشر شده با عنوان «آفات و خرافات». این مطلب که در سطح وسیعی پخش شده، حدود ۱۴ دقیقه است. در این کلیپ ایشان ادعاهایی دارد، قضاوت هایی می کند، مثال هایی می زند و در پایان هم پیشنهادی می دهد.
خلاصه اظهارات و ادعاهای دکتر سروش
من خلاصه این سخنانی را بیان می کنم چون روی برخی از محورهایش نقد جدی دارم. ایشان در این سخنان مدعی می شود که ما دو نوع دینداری داریم: معیشت اندیش و معرفت اندیش. دین داری از نوع اول را آلوده به خرافات می داند و می گوید اینها از خرافات تغذیه می کنند. روحانیونی که متکا و مرجع خرافه آموزی هستند این خرافات را می آموزانند و پیروان هم دنبال خرافه هستند. خواسته باشید خرافه را از ایشان بگیرید مثل اینکه دارید جانشان را می گیرید. اینها یک خانه ای ساخته اند، (در این سخنان، به خانه تعبیر می کند و در کلیپ دیگری که به مناسبت دیگری از ایشان پخش شده ولو آن را هنوز من صوتش را گوش نکرده ام، ولی در فضاها آمده تعبیر به دکان می کند) می گوید اینها خانه ای ساخته اند که دو یا سه خشتش سالم است و بقیه پوشال است و روز به روز هم دارد فربه تر می شود این دینداری معیشت اندیش. بسیار بسیار خرافه است بیشتر از ستاره آسمان. اما دینداری از نوع دوم را معرفت اندیش می گوید. صاحبان این نوع از دینداری برخلاف گروه اول از شبهه و نقد استفاده می کنند. در ویژگی های دینداری از نوع دوم می گوید روحانیت بردار نیست. از خرافه اینها فاصله می گیرند و خود را اصلاح می کنند. این بخشی از صحبت های ایشان است.
به قضاوت ها که می رسد ابتدا راجع به روحانیت قضاوت می کند با تعبیر روحانیت(کلی) می گوید اینها نه تنها عوام زده بلکه عوام هستند و عوام هم در دست اینها دچار اند. روحانیت سنتی را پایگاه خرافات می داند و می گوید اکثر معلومات اینها (با تکرار) معلوماتشان خرافه، یاوه و بی پایه است. در مورد بحارالانوار قضاوت دارد که ضمنا تعبیر می کند بخار الانوار. می گوید این کتاب ۱۰ درصدش آب است ولی ۹۰ درصدش یا خرافه است یا غیرمعتبر است بعد شاهد می آورد مثال می زند که جناب آیت الله آصف محسنی افغانستان کل ۱۱۰ جلد بحارالانوار را در ۳ جلد روایات معتبرش را جمع کرده و اگر شاید یک بار دیگر نگاه می کرد یا نگاه بکنند، بشود یک جلد. یعنی ۱۱۰ جلد کتاب روایت بشود یک جلد حدیث معتبر.
در مرحله بعد راجع به مداحان می گوید اینها خرافه پراکنانی هستند که گاهی از لسان الذاکرین نقل می کنند منبعی ندارند اینها دروغ پراکنی می کنند روضه های دروغین خلق می کنند.
مورد چهارم سه نفر را نام می برد از جمله جناب حجت الاسلام آقای شیخ حسین انصاریان را نقل می کند به عنوان نمونه ای از افرادی که دروغ پردازی می کنند ولی موقعیتی دارند و می گوید: یک روز ایشان بالای منبر یاد می کند از ۳۱۳ نفر یاران امام زمان (علیه السلام) که اکثرا ایرانی هستند وقتی جلسه تمام می شود فردیکه الان دوست من است از آقای انصاریان سوال می کند که شما این مطلب را از کجا آورده اید که اکثرا ایرانی هستند از آن ۳۱۳ نفر، می گوید این مقدار حق تصرف را ما داریم. ایشان سپس می گوید: اینها حتی صداقت، وجدان و راستگویی در این حد هم ندارند و مطلبی را یک دفعه بالای منبر دوست می دارد و از خودش در می آورد و نقل می کند و شاهدش را هم همین واقعه قرار می دهد. البته جناب ایشان قضاوت های دیگری هم دارد مثل روایتی که در آخر الزمان می گوید سرزمین قم و کوفه گران می شود. می گوید اینها را احتمالا صاحبان زمین در قم یا در کوفه درست کردند. یا قصه ای را نقل می کند راجع به بعضی از بستگانش که اینها در علی بن جعفر قم قبری را خریدند برای اینکه شنیده بودند هرکس در این قبرستان دفن بشود یکجا از همینجا بلند می شود و مثلا در بهشت گذاشته می شود و این را هم می گوید که احتمالا یکی از قبر فروشان علی بن جعفر درست کرده.
در نهایت پیشنهادی دارد ایشان می گوید روایات ما، تواریخ ما نیاز به غربال شدید دارد و باید یک زلزله ای ایجاد بشود. تا منابع اصلاح نشود وضع ما همین است که است. مایه اصلی اصلاح دینی آراستن و پیراستن است.
من سعی کردم خیلی خلاصه کنم مطلب ایشان را ولی دیگر کمتر از این مقدورم نبود خواستم امانت داری کنم که قرآن به ما آموخت لاتقف مالیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا.
نقدهای وارد بر ادعاهای دکتر سروش
من نقدهایی بر مطالب ایشان دارم. منتها قبل از ورود به نقد چند تا نکته را عرض می کنم. اولا با برخی از ادعاهای ایشان من موافقم و در ادامه اشاره می کنم ولی با بخش معظمی از کلمات ایشان مخالفم. و اگر مخالفت می کنم برای من مخالفت با ایشان موضوعیت ندارد. قصدم هم صرفا روشنگری است. احساس می کنم باید تکلیفی است ادا بشود توسط یک نفر که احساس می کند این کلیپ این سخنرانی آثار خوبی برای مخاطبانی که گوش می کنند نخواهد داشت.
این را هم عرض می کنم حقیر از حوزه علمیه معیشتی نمی گیرم. یک ناچیز شهریه ای که گرفته ام چندین برابرش را به حوزه برگردانده ام. این را عرض کردم که می دانم بعدا چه گفته خواهد شد و چه تعابیری راجع به اینجانب به کار برده خواهد شد. بنده نه دکانی دارم و نه از حوزه ارتزاقی می کنم. عرض کردم فقط صرف تکلیف است احساس می کنم. صحبت های ایشان را هم حداقل من دوبار گوش کردم و یک بار هم دقیقا نوشتم که اگر نقل قول می کنم عبارات ایشان را نقل کنم. بعدا گفته نشود ایشان نفهمیده. مطلب هم مطلب سنگین علمی نیست که مثل بنده اگر مطالعه کردم متوجه نشوم.
نکته دیگری که باید توجه کنیم این است که ما مسئول برداشت عمومی و طبیعی مخاطبان هستیم. یعنی ما نمی توانیم بگوییم مطلبی که من گفتم قصدم این بود. هدفم این بود. مخاطبان فکرشان را اصلاح کنند. قرآن می فرماید یا ایها الذین آمنوا لاتقولوا راعنا وقولوا انظرنا. یعنی باید در کلمات تان هم بایددقت کنیدکه دیگران سوء استفاده نکنند.
آخرین نکته ای که عرض می کنم به عنوان مقدمه این است که مخاطبان من در این مطالب که سعی می کنم مختصر باشد چهارگروه هستند. اول خود جناب آقای دکتر سروش. دوم دوستان و ارادتمندان و شاگردان و کسانی که از صحبت های ایشان متاثر می شوند ولی اگر هم ایشان نقدی بشود ابایی ندارند. سوم افراد بی طرفی که دنبال حقیقت هستند و می خواهند حوزه را بشناسند روحانیت را بشناسند و بدانند دین شان را از چه فردی می گیرند. در حوزه ها چه می گذرد. بحارالانوار چیست و روحانیت سنتی کیست؟ و چهارمین مخاطب من خود روحانیت طلاب، اساتید و حتی مراجع بزرگ و عالمان دین که در بخشی از صحبت های ما اینها هم مخاطبند بلکه مخاطب اصلی خواهند بود. البته کسانی که حاضر نیستند هیچ نقدی بشنوند بر ایشان. یا از آن طرف حاضر نیستند اگر من یک جایی حرف ایشان را تایید کردم، بگویند چرا تایید کردید یا حتی می خواهند بار سیاسی بدهند به صحبت های من یا صحبت های ایشان، اینها مخاطبان من نیستند.
منظور سروش از روحانیت، چه کسانی هستند؟
بر می گردم به فرمایشات جناب آقای سروش به همان ترتیبی که عرض کردم جلو می آیم. اول راجع به بحثی که ایشان اشاره کرد روحانیت سنتی و بعد گفت اینها روحانیت نماد دین معیشت اندیش است و الا دین معرفت اندیش روحانیت ندارد. به همین تعبیر. یعنی همه کشیشی که دیگران مطرح می کردند. من سوالم این است واقعا آیا روحانیت ما این است؟ یعنی معارفش اکثرش اکثرش پر از خرافه است تا آخر آن چه که ایشان صحبت کرد؟ جناب آقای سروش!. ما صدها و هزاران روحانیت در همین دوران های متاخر داشتیم که اینها نه فقط روحانیت شیعه بودندکه روحانیت انسان بودند. یعنی من الاسلام می گفتند اما للانسان می گفتند. علامه طباطبایی شهید مطهری موسی صدر علامه امینی شرف الدین و صدها پژوهشگر و محققی که امروز در حوزه قم اصفهان مشهد من ایران را نام می برم حضور دارند. در فقه، اصول، تفسیر، کلام، فلسفه، عرفان، فلسفه فقه، فلسفه دین، ادبیات، منطق قلم می زنند و قلم زدند. شما چقدر اینها را می شناسید؟ شما امروز یکسری به کتاب فروشی های قم، اصفهان، مشهد، شیراز، شهرهای دیگر بزنید ببینید در طول این ۴۰ سال چه حرف هایی زده شده و چه مطالبی گفته شده. من از مخاطبم عذرخواهی می کنم بنده خودم کتاب فقه و عقل، فقه و عرف، فقه و مصلحت، فقه و حقوق قراردادها، فقه هنر و ده ها مقاله دارم. جناب ایشان تیمی را مشخص کنند یک خرافه در اینها پیدا کنند. من اگر از خودم نام بردم برای این است که خودم دارم با ایشان صحبت می کنم وگرنه می شود از صدها و هزاران مقاله و صدها پایان نامه نام برد که اینها معارفی هستند که می تواند با دنیا صحبت کند. آن وقت ما بیاییم بگوییم روحانیت (ایشان تقسیم نمی کند روحانیت را به روحانیت مثلا پیشتاز، قابل استفاده. کل صحبت های ایشان مطلق روحانیت است مقابل بدون روحانیت) کذا و کذا؟
شما وقتی از روحانیت صحبت می کنید از حوزه علمیه صحبت می کنید کدام روحانیت را می گویید؟ تعریف شما از روحانیت کیست؟ چیست؟ فلان مداح؟ یا فلان طلبه پایه پایین؟ یا فلان من بی احترامی نمی کنم فلان منبری محترم؟ جناب آقای سروش گفته های شما چه تصور ناصحیحی می دهد به مخاطب جوان شما که خبر ندارد. بله. آنچه که آقایان می گویند عرض کردم همه کشیشی همانی که ژان کالون می گفت یا مارتین لوتر مطرح می کرد اگر اینطوری می خواهید بسیار خوب. اما واقعا معلومات روحانیت آن گونه است؟ این اولین قضاوت شما. به نظر ما منصفانه نیست.
نقد ادعای سروش درباره بحارالانوار
اما راجع به بحارالانوار این را مخاطبان دوست دارم دقت کنند موردی است ولی از همین موردها انسان به سطح صحبت ها پی می برد. ببینید بحارالانوار ۱۱۰ جلد است. البته جلدها بعضا خیلی لاغر است. این ۱۱۰ جلد، بیش از ۶۰ درصدش مطالب خود جناب مجلسی است. من اینجا آماده کردم مواردی را. اتفاقی هم آماده کردم. جلد ۷۱، جلد ۸۸، بدون اینکه از قفسه وقتی انتخاب می کردم ببینم چه جلدی را بر می دارم. جلد ۲ و جلد ۱. ایشان در بحارالانوار یک دایره المعارفی را خلق کرده. مثلا یک روایت وقتی راجع به عدالت می آورد نزدیک به ۱۰ صفحه، جلد ۷۱ از صفحه ۱۹۴ نگاه کنید جلد ۸۸ از صفحه ۳۲، ۲۷۶ تا ۲۸۵، صفحه ۲۱۹، صفحه ۱۶۲ در جلد دو و یک. بخشی اش قرآن است. بخش معظمی اش پاورقی هایی است که اضافه شده. شش جلد یا هفت جلدش اصلا اجازات است. آقای محسنی هم من ندیدم گفته باشد از اول تا آخر بحار روایات معتبر را انتخاب می کنم و حاصل آن سه جلد کتاب شده باشد و ظاهرا چنین کتابی از ایشان وجود ندارد. آنچه هست کتاب مشرعه بحار الانوار است در دو جلد که در آن کتاب اشاره می کند به ضعف برخی از روایات بحار الانوار ولی تصریح می کند که ممکن است این روایت در بحار ضعیف باشد نه در کتاب های دیگر به علاوه اشاره می کند به مبنای خودش که مبنای ضعف روایت سند آن است هرچند ممکن است مفاد آن مورد وثوق باشد. بعلاوه ایشان در معجم الاحادیث المعتبره که ۸ جلد است الان کنار دست من است، نزدیک به ۱۲ هزارحدیث را به عنوان حدیث معتبر می آورد. بعد ما بیاییم مطرح کنیم بگوییم نگاه کنید بحارالانوار ۱۱۰ جلد حدیث، از این ۱۱۰ جلد، ۳ جلد در می آید. این هم اضافه کنیم که آقای آصف محسنی متعلق به مدرسه ای است که اعتبار روایت را به سند می داند که این هم در جای خودش مخدوش است. این چه آماری است که شما می دهید به مخاطبان تان و بعد گفته بشود بحارالانوار که ۱۱۰ جلد است، این است. ببینید بقیه متون چه می شود.
خود جناب مجلسی گفته است من برای اینکه تراث را جمع کنم اینها را جمع آوری کرده ام. فرق بین مثل جناب مجلسی و جناب کلینی یا شیخ صدوق این است که شیخ صدوق وقتی کتاب من لایحضر را می نویسد می فرماید: من به تک تک روایت این کتاب فتوا می دهم. جناب کلینی در مقدمه کافی می فرماید: من روایاتی که قبول دارم می آورم ولی جناب مجلسی اعلان می کند که آوردن من دلیل بر این که من این روایات را قبول دارم نیست. این راجع به قضاوتی که نسبت به بحار می کند و کار آقای آصف محسنی.
نقد ادعاها درباره شیخ حسین انصاریان و یاران ایرانی امام زمان
من نمی خواهم زیاد این مطلب طولانی و موردی بشود ولی عرض کردم می خواهم ببینیم کجا هستیم و داریم چطور رفتار می کنیم. آیا واقعا داریم مصلحانه قدم برمی داریم یا خدای نکرده با خرافه زایی می خواهم خرافه زدایی کنیم. من نسبت به جناب آقای انصاریان نمی خواهم اینجا هیچ نکته ای حالت دفاع پیدا کند که ارتباط خاصی هم دوستان فکر کنند من با ایشان دارم خیر. ولی سوال می کنم جناب آقای سروش، یک کسی بالای این منبر یک مطلبی گفته بعد یکی از دوستانش چون خود ایشان می گوید که آقای انصاریان گفت احمدآقا به رفیقم. معلوم است با ایشان رفیق بوده، اسم ایشان را می دانسته و آن قدر صمیمی بوده که اسم کوچکش را می برد طبق آن چه که در کلیپ آقای سروش است، گفته احمد آقا ما این قدر حق تصرف نداریم؟ یا این قدر حق تصرف داریم (جمله خبریه). قطعا شوخی کرده. شما اجازه بدهید من این نکته ای که گفته می شود اکثر آن ۳۱۳ نفر سربازان، ایرانی هستند بدون ریشه هم نیست. این آقای زمخشری در کشاف، نه ایرانی است، نه شیعه است نه فارس است. از بزرگان ایستاده بر قله است در اهل تسنن. یک طلبه سطح دو و سه هم نیست. ایستاده بر قله است. کتابی دارد به نام الکشاف. در سه جای این کتاب هم ذیل آیه قتال، ذیل آیه ۵۴ از سوره مائده، و ذیل آیه سوم از سوره جمعه، نقل می کند که اصحاب در اطراف پیامبر بودند، وقتی آیه نازل شد. این را من از همان اولین سوره، آیه ۵۴ می آورم که یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه تا آخر آیه. می گوید از رسول خدا پرسیدند: ایشان چه کسانی هستند این گروهی که در آینده می آیند؟ فضرب یده علی عاتق سلمان. دستی به شانه سلمان زد پیامبر و فرمود هذا و ذوه. این و هم وطنان او. ثم قال لو کان الدین معلقا بالثریا لناله رجال من ابناء فارس. در مورد این حدیث گفتند متفق علیه است. در پاورقی کشاف، پاورقی که می زنند می گویند این روایت مورد اتفاق (بخاری و مسلم) است که در آخرالزمان در آینده ای نه نزدیک، (فسوف) آینده بسیار دوری که می آید، جمعیتی می آیند که این جمعیت از ایران هستند و اینها دین خدا را یاری می کنند. البته بنده نمی خواهم بگویم الزاما اینها جزء همان سربازان امام زمان خواهند بود اما می خواهم عرض کنم که بی بنیان و ریشه نیست. به نظر ما در این قضیه بر فرض واقعیت داشتن آن هم آقای انصاریان کار خوبی نکرده که شوخی کرده هم احمد آقا دوست شما کار خوبی نکرده که آمده جدا نکرده بین جدّ و شوخی و شاهکار کار شماست که می آیید این را با نام و نشان می گویید و به عنوان یک انسان دروغ پردازی که بالای منبر وسط سخنرانی یک دفعه یک حدیثی از خودش در می آورد. فراموش نکنیم آقای دکتر معذرت می خواهم لاتقف مالیس لک به العلم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا.
نقد ادعاها درباره مداحان
اما برخی نکاتی که من ابتدا اشاره کردم قبول دارم از ایشان. اینکه ایشان ادعا می کند مداحان منبع جعل دروغ هستند. من سوگمندانه باید بگویم برخی از مداحان اینطور است یا برخی از روضه خوان ها، برخی از مبلغان دست چندم. همینجا باید ابراز ناراحتی کرد از برخی از دستگاه ها، از صدا و سیما یا دیگران که گاه دقت نمی کنند. البته ممکن است توهم قحط الرجالی بکنند یا بگویند مخاطب اینها را دوست دارد اما نباید فراموش کنیم به قول افلاطون وقتی گفتند ساده بگو که ما بفهمیم، گفت شما به جایی برسید که حرفم را بفهمید. ما باید مزاج و مذاق مخاطبان را بیاوریم بالا. رسانه ها، نهادها، بله. بنده هم اگر باید ابراز ناراحتی بکنم و همراستا با این جمله آقای دکتر خواهم گفت: این وضعیت، وضعیت خوبی نیست.
مطلب دومی که ایشان ادعا می کند و من اصلش را قبول دارم پیراستن و آراستن. در اینجا مخاطبان من بیشتر حوزه است. اساتید و عالمان هستند. بزرگواران مستحضرید در یک مقطعی توسط ائمه با جریان پالایش احادیث مواجه شدیم. یعنی دوران امام باقر و امام صادق دوران بارش و رویش است. در کلاس امام صادق ماتریالیست شرکت می کند غیر شیعه شرکت می کند غیرمسلمان شرکت می کند دروغگو شرکت می کند صادق شرکت می کند و هر شخص نقل می کند. این تراث عظیم، می بایست پالایش بشود. از زمان امام کاظم تا امام عسگری (ع) ما با جریان پالایش مواجهیم. تا جایی که برخی از روات ما مثل یونس بن عبدالرحمن می گوید: من کتاب های اصحاب امام صادق و معظمی از اصحاب امام باقر در کوفه را جمع کردم. کتاب های ایشان را گرفتم بردم خدمت امام رضا (ع) و امام رضا برخی را تصدیق کردند و برخی را رد کردند. کتاب یوم ولیله یونس بن عبدالرحمن با آن عظمت، کتاب عبدالله بن جبر، کتاب های بنی فضال، اینها همه پالایش شده و این پالایش و این پیراستن و آراستن یک بار دیگر باید صورت بگیرد چون بعد از شروع عصر غیبت، باز ما با پدیده جعل مواجه بودیم. بله. این نکته هست اما نه از طریق راه آقای سروش. جناب آقای سروش، راه شما یک صفر بزرگ است. یک رعد و برق بی باران است چیزی از آن در نمی آید. یک نه بزرگ به تراث است و کشاندنش به فضاهای غیرعلمی و غیرآکادمیک، غلط است.
از طرح شما چه در می آید؟ یعنی مخاطب شما الان این صحبت را گوش کند می خواهد چکار کند، به چه شخص مراجعه بکند، کدام کتاب را برای مطالعه انتخاب کند. می فرمایید کتاب های مرا بگیرد بخواند. خب کتاب شما، شما می فرمایید اما بعضی ها مناقشه دارند خدشه دارند و مگر شما همه دان هستید؟ این نکته که می گویم صفر بزرگ است چون چیزی از آن در نمی آید. شما نگاه کنید من نوشته های شما را به مناسب بحث فقه و عرف و فقه و مصلحت، کلمه به کلمه در فقه و عرف و فقه و مصلحت آنچه را که لازم بوده آوردم و البته مودبانه هم نقد کردم ولی هیچی از آن در نمی آید. نه بزرگ به تراث است. یک حرکات پوپولیستی است. می دانید باید چه کسانی و از چه طریقی عهده دار این کار شوند؟ متخصصان، ویژه دانان این کار، مسئولانه در فضاهای رسمی و آکادمیک، وارد بشوند و پل بزنند بین گذشته و آنچه که می خواهد بیرون بیاید. نه ویران کنند، زلزله کنند. اصلا اعتقاد را بگیرند. هنر باید این باشد که حجاب معاصرت برود کنار، آن چه را که به وجود آمده مخصوصا در این چند دهه اخیر دیده بشود و اگر بایدکتب گذشته هم اصلاح بشود. ما نمی توانیم کتاب گذشتگان را برداریم دستکاری کنیم، مثلا بحار را برداریم چاپ کنیم یک جلد. بحار باید همین بحار باشد اما باید متخصصان فن روشنگری کنند که من معتقدم تا حد زیادی کردند. اما نمی شود کتابخانه قم، نجف، مشهد، اصفهان، یزد، پایان نامه ها را هیچ کدام را ندید و بعد هم این گونه قضاوت کرد. کشاندن اینها به فضاهای غیرعلمی به نظر شما یک حرکت پوپولیستی نیست، خودش یک خرافه نیست؟
به قول آلبرت انیشتین: مرد علم یک فیسلوف فقیر است. آقای داوکینز رشته اش می دانید زیست شناسی است وقتی در زیست کتاب ژن خودخواه را می نویسد یا فنوتیپ گسترش یافته را می نویسد واقعا کارستانمی کند اما یک دفعه هوس می کند با مطالعه چند تا کتاب فلسفی بیاید کتاب ساعت ساز نابینا را بنویسد. یا توهم پندار خدا را بنویسد. ببینید چه کار بسیار ضعیفی می کند! یک مرد علم، یک فیلسوف فقیر است. باید استاد دید. از صفر شروع کرد. نه بدون استاد از وسط راه پیشرفت و البته باید قدم اصلاحانه هم برداشت. هیچ کس با کار مصلحانه مخالف نیست اما عرض ما این است باید مصلحانه باشد. باید تراث گذشته را احترام کرد. البته به جا هم نقد کرد و مطمئن باشید شدیدترین نقد هم اگر با ادب نقد باشد نه پنجه تعرض انسان بیفکند به نویسنده به جریانات مطلق گویی کند اگر این کار را نکند اینطور هم نیست. مثل جان گرفتن از افراد باشد می شود مطالب را بیان کرد.
امیدواریم خداوند بزرگ همه ما را به راه راست هدایت کند. خدمتگزار دینش قرار دهد و در راه اصلاح همه ما قدم برداریم. الحمدلله رب العالمین.
حوزه علمیه قم
ابوالقاسم علیدوست