حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد فاضل لنکرانی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در درس خارج فقه مورخ ۲۹ بهمن ۱۳۹۸: لازم دیدم به مناسبت انتخابات مجلس شورای اسلامی که در پیش رو داریم و بسیار هم با اهمیت است نکات فقهی این موضوع را مورد توجه قرار بدهم.
مسئله انتخابات از جمله موضوعاتی است که بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه حوزههای علمیه و مردم متدین و انقلابی قرار گرفته و لازم است از ابعاد مختلف فقهی مورد توجه قرار بگیرد. هر چند دارای بعدهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … هست؛ ولی از نظر فقهی، اساساً باید فقه انتخابات در حوزههای علمیه مورد توجه قرار بگیرد.
در فقه انتخابات، مسائل مهمی مطرح است. آیا اصل انتخابات یک امر مشروع است؟ آیا انسان میتواند افرادی را به عنوان وکیل خود انتخاب کند تا قوانینی را برای عموم مردم تدوین و تشریع بکنند. یعنی تشریع قانونی کنند.
انتخابات چه جایگاهی در فقه دارد؟ وکالت در امور شخصی برای تصرف در اموال و انجام امور شخصی امری روشن و مقبول است، اما وکالت در قانونگذاری آن هم برای عموم مردم به چه نحو است؟ چگونه قابلیت تصویر دارد و چه مقدار نافذ است؟
حالا در کشور ما بحمدالله مجلس فقهای شورای نگهبان را دارد. که این شورا مسئولیت انطباق قوانین مصوب مجلس را با احکام شرعی و قانون اساسی دارد؟ ولی سؤال مربوط به مرحله قبل از این است که اساساً نمایندگان مجلس چگونه صلاحیت قانونگذاری را پیدا میکنند و چه قوانینی را میتوانند تدوین کنند؟
آیا مجلس میتواند در مقابل قوانینی که در فقه مورد بحث فقها واقع شده است قانون دیگری قرار بدهد؟ و اگر یک قانونی قرار دادند جمع بین آن قانون و فقه چه میشود؟ مطلب دیگر اینکه این وکالت چگونه از بین میرود؟ ما وکیل معین میکنیم اما دیگران میآیند صلاحیت و اعتبارش را رد کرده و او را برکنار میکنند. در حالی که وکیل را باید خود موکل برکنار بکند. اگر یک نمایندهای صلاحیت اخلاقی یا سیاسیاش را از دست داد، آیا خودبخود باید کنار برود، یا قانونگذار باید او را کنار بگذارد؟ اینها نمونهای از مباحثی است که به عنوان بحثهای فقهی انتخابات مطرح است.
از سوی دیگر امروز شاهد بعضی از آفات و آسیبها در امرانتخابات هستیم عدهای برای تبلیغات و جذب مردم مشغول پخت و پز کباب هستند یا صحنههای بسیار مشمئزکننده ای که در فضای مجازی منتشر می شود تا برسد به خرید و فروش رأی و وعده وعیدهای بی پایه و اساسی که قبل از انتخابات داوطلبان به مردم میدهند یک جهت این آفات آن است که بعد از انقلاب فقه انتخابات درست منقح نشده است. من معتقدم این فقه باید در ضمن بحث فقه حکومتی یا فقه اجتماعی خوب منقح بشود و هر کسی که میخواهد وارد میدان انتخابات شود مباحث فقه انتخابات را ببیند و حتّی مورد امتحان قرار گیرد تا معلوم شود چه مقدار آشنا با مسائل انتخابات است.
نکتهای که اکنون میخواهم عرض کنم این است که دیشب در فضای مجازی مطلبی را از یکی از اساتید محترم حوزه دیدم که سبب شد امروز بحث فقه انتخابات را مطرح بکنم. حرف ایشان انتقاد از این بود که چرا حضور در انتخابات را بر اساس وظیفه شرعی مطرح میکنیم؟ عنوان مقاله ایشان این بود «باز هم وظیفه شرعی».
از یاد ما نرفته که بنیانگذار این نظام امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، روی این مسئله که شرکت در انتخابات یک وظیفه شرعی و ملی و قانونی است. تأکید بسیار داشتند. وقتی انسان این مقاله را میخواند اولین سؤال که به ذهنش میرسد این است که پس چرا امام و همچنین بعد از ایشان مراجع دیگر، مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه، روی همین جهت بسیار تأکید داشتند؟
در پاسخ به این سؤال، نویسنده مقاله در شروع کلام خود نوشتهاند: امام در یک زمانی بهخاطر شرایط بحرانی کشور و مسائل جنگ، این تعبیر را به کار بردند؛ اما معنایش این نیست که برای همیشه استفاده از این تعبیر صحیح باشد.
بحث من فعلاً در این مجال خیلی کم همین است که آیا ما در این گونه امور میتوانیم بگوییم فقیه نباید وارد بشود و فقه نباید دخالت بکند؟ باید انتخابات آن چنان نهادینه شود که مردم خودشان با تمایل و آگاهی خود شرکت بکنند یا نکنند؟
به نظر بنده اولاً توجیه ایشان از کلام امام ادعای بدون دلیل است، ثانیاً اگر امام رضوان الله تعالی علیه، صد سال دیگر هم عمر میکرد قطعاً در هر انتخاباتی حضور مردم را به عنوان یک وظیفه شرعی تأکید میفرمودند، چون امام اهل این جور حرفها نبود که بخواهد برای تحریک مردم از تعبیری استفاده کند که پشتوانه دینی و فقهی و علمی نداشته باشد.
در مقاله آن نویسنده محترم هفت هشت نکته مطرح شده است. البته مقصود من هم فقط بحث علمی است و شأن کسی را خدای نکرده نمیخواهم تنقیص بکنم. ایشان مطرح کردهاند که انتخابات خارج از موضوعات احکام شرعی است. ذاتاً در شرع حکمی برای آن ذکر نشده بلکه بر حسب شرایط یک حکم شرعی سیّال و متغیر دارد.
وقتی خود شما پذیرفتهاید و میگویید انتخابات با شرایط مختلف احکام مختلف دارد، بالاخره فقیه باید در این میدان بیاید و حکمش را بیان کند یا نه؟ ولو به قول نویسنده موضوعی نباشد که حکم ثابت دائمی داشته باشد. وظیفه فقیه بیان حکم آن موضوع هست. قبل از انقلاب، امام و دیگر مراجع شرکت در انتخابات زمان طاغوت را حرام میدانستد، چون موجب تقویت حکومت طاغوت بود. اما این زمان که حکومت اسلامی برپا شده است و انتخابات یکی از مظاهر تقویت حکومت اسلامی است آیا فقیه نباید این را برای مردم بیان بکند؟ به اعتراف خودتان انتخابات حکم متغیر دارد. حکم متغیر یعنی چه؟
یعنی الآن در زمان حکومت اسلامی در یک دوره بگوییم حضور مردم واجب است و در دوره دیگر حرام؟ یک دوره جایز است و دورهای دیگر مستحب؟ وقتی حکومت اسلامی برپا شد قطعاً حضور مردم در هر صحنهای که موجب تقویت حکومت و تضعیف دشمنان شود واجب است.
ما این جهت را با توجه به حکومت اسلامی میگوییم مسلّم لازم است. حالا تعابیری که در آن مقاله ذکر شده عمدتاً بر این محور است که فقیه نباید وارد این میدان بشود. فقیه نباید بگوید شرکت در انتخابات واجب است و از این ابزار نباید استفاده بشود. این تعابیر به خاطر آن است که فکر میکنند که اگر فقها با این ابزار وارد شوند، به فقه صدمه میخورد. یا معنایش این است که ما بلوغ فکری برای مردم قائل نیستیم.
حال با قطع نظر از فرمایشات امام در مقام استدلال بر اساس مبانی فقهی میپردازیم به اینکه، آیا در موضوعاتی نظیر حضور مردم در انتخابات، فقیه باید ورود پیدا کند یا نه؟
اینجا یک دلیل بسیار بسیار روشن فقهی همان توقیع شریف از حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است که فرمودهاند: «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا» سؤال این است که آیا انتخابات جزء حوادث واقعه هست یا نه؟ مسلّم جزء حوادث واقعه است. منظور از حوادث واقعه فقط این نیست که اگر حکم یک موضوع جزئی خارجی را بلد نبودید از روات احادیث ما بپرسید. امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرماید: در همه حوادث واقعه سراغ فقها بروید، که انتخابات یکی از حوادث واقعه است، جهاد یکی از حوادث واقعه، دفاع یکی از حوادث واقعه، حرمت استعمال تنباکو در آن مقطع خاص زمانی و حتی خود تنباکو یکی از حوادث واقعه بود. اینها همه در یک وزان واحد است. مرحوم آقای خوئی میفرمایند مسأله هلال قطعاً از حوادث واقعه است اینکه امروز اول ماه رمضان یا اول ماه شوال است یا نه؟ با وجود آنکه گفته میشود این تشخیص موضوع است و مقلد خودش باید ببیند که هلال ماه رمضان واقع شده یا نه؟ بنابراین مساله انتخابات مسلما یکی از مصادیق مهم حوادث واقعه است.
مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف در کتاب مکاسب می فرماید «فإن المراد بالحوادث ظاهراً مطلق الامور التی لابدّ فیها عرفاً أو شرعاً أو عقلاً إلی الرئیس،» تمام اموری که از نظر عرف و شرع و عقل موکول به نظر رئیس است که او چه میگوید مشمول حوادث واقعه است. ایشان دایره بسیار وسیعی را مطرح کرده و می فرماید هر کاری که محتاج کسب نظر رئیس است. در حیطه بحث فقیه و دایره اختیارات او قرار می گیرد. کسی خیال نکند که این «أمّا الحوادث الواقعه» فقط در بیان احکام شرعی است؛ حتی اینکه کجا و چه کسی والی باشد و چه کسی نباشد. هم جزء حوادث واقعه است. آیا در مورد منطقهای که حاکم ندارد یا در مثال خیلی ضعیفش موقوفهای که متولی ندارد نباید به فقیه مراجعه کرد؟ در فقه ما ولایت افراد بی سرپرست و اموال کسانی که بلوغ و رشد عقلی در تصرف اموال خود را ندارند یا افرادی که نام و نشانی از آنها نیست و به اصطلاح غیّب و قصّر هستند، با فقیه است. فقیه ولی من لا ولیّ له است با این اوصاف آیا می توان گفت فقیه در یک امر مهم اجتماعی که سرنوشت یک جامعه را هم از نظر دینی و هم از نظر دنیوی مشخص می کند مثل انتخابات مجلس یا انتخابات ریاست جمهوری یا انتخابات خبرگان حق دخالت ندارد.
واقعش این است که بعد از ۴۱ سال از پیروزی انقلاب هنوز ما ولایت فقیه را نفهمیده و هضم نکرده ایم، این ادله فقهی ما است و کاری به روشنفکرها و مخالفین دین و مخالفین فقه نداریم.
ما گاهی فکر میکنیم برای احترام فقه، باید فقه را ضعیف کنیم. برای احترام و حفظ قداست دین، دین را محدود کنیم. این اشتباه است. بر طبق این روایت در حوادث واقعه باید به فقیه رجوع کرد. ظاهر اولیه روایت این است که در خود حوادث باید به فقیه مراجعه کنیم. اصلاً انتخاباتی باشد یا نباشد. چه رسد به اینکه انتخابات جزء قانون اساسی یک حکومت اسلامی باشد، اینجا دیگر نیاز به تصریح فقیه ندارد. اگر هم تصریح کند از باب تأکید است نه تأسیس که بخواهد حکم جدیدی را بیان کند.
پس مسلم است که انتخابات جزء حوادث واقعه است و باید فقها اظهار نظر کنند. نباید بگوییم اگر فقیه اظهار نظر کرد معنایش این است که عقول مردم را غیر صحیح میداند. بله، چنانچه یک فقیه از مردم بخواهد به فرد معین رأی دهند که هیچ مرجعی در هیچ دورهای اشخاص را معین نکرده است، حتی خود امام رضوان الله تعالی علیه در انتخابات ریاست جمهوری اول انقلاب هم کسی را معین نکرد. فرمود مردم خودشان باید انتخاب بکنند.
بحث ما شرکت در اصل انتخابات است. ما چرا این را از دائره فقه جدا کنیم چرا دست فقیه را اینجا ببندیم و بعد بگوییم تعبیر به وظیفه شرعی نکنیم و بعد هم در حرفها دلیلمان این باشد که شاید عدهای از مردم شرکت نکنند یا ممکن است اعتقادشان به دین کمتر بشود، این حرفها که وظیفه فقیه را نمیتواند مخدوش بکند. فقیه وظیفه دارد حکم شرعی را بیان بکند. فقیه اصل شرکت مردم را لازم میداند.
امام رضوان الله تعالی علیه، مراجع و رهبری معظم انقلاب، همگی اصل شرکت را لازم میدانند. دخالت فقیه هم در این جهت مساوی با تعطیل عقل مردم نیست. مردم خودشان باید نسبت به افراد تحقیق کرده و نمایندگانشان را انتخاب بکنند باید به مردم بگوییم شما میخواهید سرنوشت خودتان را رقم بزنید.
زمانی که امام رضوان الله تعالی علیه بر لزوم شرکت در انتخابات فتوا میدادند یک عده بحث حق را مطرح کردند، گفتند اصلاً این تکلیف نیست، یک حق است اگر کسی خواست از حق خود استفاده می کند و اگر نخواست استفاده نمی کند. با این فکر و اندیشه میخواستند این مسئله را از دایره یک موضوع دارای حکم شرعی و تکلیف خارج کنند.
فکر می کنم برای اولین بار رهبری معظم انقلاب فرمودند این هم تکلیف است و هم حق. ممکن است برای شما طلبهها یا اهل نظر این سؤال پیش آید چطور میشود یک چیزی هم تکلیف باشد و هم حق؟ در حالی که حق در مقابل حکم است، و حکم هم قسیم حق است، جواب این است اینکه یک چیزی هم تکلیف است و هم حق به دو عنوان است، به این عنوان که اصل حضور واجب است تکلیف است، حق نیست. حالا آیا این ترک واجب مستلزم آن است که بگوییم مرتکب کبیره شده؟ بله در بعضی از موارد اگر موجب وهن و تضعیف نظام اسلامی و سوء استفاده دشمنان بشود کبیره است، اگر نه، چنانچه شرکت نکردن کسی موجب وهن نظام نمیشود حالا ۶۰ الی ۷۰ درصد مردم شرکت میکنند و به همین مقدار اعتبار نظام اسلامی محفوظ میماند باز گناه است و ترک واجب اما کبیره نیست. بنابراین شرکت در انتخابات از جهت اصل حضور تکلیف است اما از جهت اینکه به چه کسی رأی داده شود حق است. خود مردم باید با اختیار کسی را که واجد شرایط می یابند انتخاب کنند و هیچ کس حق تحمیل بر مردم را ندارد. البته مردم غالباً به یک روحانی اعتماد میکنند و از او می پرسند به چه کسی رأی دهیم؟ میخواهیم در قیامت خیالمان راحت باشد. مشورت مانعی ندارد اما اگر حتی در یک خانواده پدر به فرزند یا شوهر به همسر بگوید چون من می گویم باید به فلان فرد رأی بدهی این جایز نیست پدر و همسر چنین ولایتی ندارند.
حتی مادام که ضرورت و اضطرار فوق العاده ای که به این زودیها هم پیش نمیآید نسبت به یک فرد معین اتفاق نیفتد فقیه هم حق ندارد بگوید باید به فلان فرد رأی دهید.
ما با صراحت میگوییم هیچ شخصی، هیچ گروهی حق تحمیل بر مردم ندارد. نه تنها حق تحمیل ندارد؛ حق اغوا و فریب مردم به نفع شخص یا اشخاصی را هم ندارد. مسلّم چنین حقی از نظر فقهی برای هیچ فرد یا گروهی وجود ندارد. همه گروهها باید مراقبت بکنند در ضمن این که مردم را تشویق به حضور در انتخابات میکنند ؛ اما بدانند نمیشود از جهت فقهی به هر شیوهای تمسک کنند تا مردم به نتیجه دلخواه آنها برسند.
پس این از یک جهت تکلیف است و از جهت دیگر حق. اینکه کسی بگوید این حق شهروندی است، به حوزههای علمیه و مراجع و روحانیت و دین چه ارتباطی دارد؟ از او می پرسیم آیا دین راجع به انتخابات هیچ حکمی ندارد؟ مسلماً حضور در بعضی از انتخابات حرام است، مثل قبل از انقلاب و در زمان طاغوت که حضور در انتخابات حرام بود اما الآن که قوام نظام اسلامی به انتخابات است بدون هیچ تردیدی واجب است!
ولی چرا این دو مطلب را با هم خلط بکنیم؟ چرا بگوییم فقیه اصلاً وارد میدان نشود. عجیب این است در این نوشته میگوید آنجا که کارشناسهای سیاسی یا اقتصادی لازم دارد، باید به قول آنها عمل کرد. یعنی چه فقیه به عنوان یک کارشناس دینی نباید تکلیف مردم را روشن بکند که آیا حضورشان در انتخابات لازم است یا نه؟
پس نکته اول این است که انتخابات از مصادیق واضح حوادث واقعه است. این هم مستندش. نظیر همه حوادث واقعه، حادثهای که قبلاً نبوده حالا واقع شده. قبلاً بیت کویین نبوده حالا واقع شده. پول دیجیتالی نبوده، حالا واقع شده. قبلاً این شرکتهای کذائی اقتصادی و معاملات اینترنتی نبوده الان واقع شده. قبلاً چیزی به نام حزب نبوده الان حزب درست شده. آیا نباید از فقیه سؤال کرد، تشکیل حزب مشروعیت دارد یا نه؟ ثبتنام در حزب مشروعیت دارد یا نه؟
بالاخره اینها جزء حوادث واقعه است. که فقیه باید حکم آن را معین بکند.
نکته دوم: فقیه در اصل شرکت در انتخابات دخالت میکند. اینجا هم به حسب حکم اولی باید بحث شود هم به حسب حکم ثانوی. به حسب حکم ثانوی این انتخابات چون تقویت یک نظام اسلامی است پس مسلم حضور مردم لازم است حتی قطع نظر از نظام اسلامی. اگر در یک انتخاباتی سرنوشت امنیتی مردم یا سرنوشت سیاسی، اقتصادی و بهداشت مردم رقم میخورد. هر یک از این عناوین کافی است برای حضور مردم به عنوان یک وظیفه شرعی و این دیگر عنوان ثانوی ندارد.
اصلاً در یک کشوری که حکومت اسلامی هم وجود ندارد اگر حضور در انتخابات سرنوشت امنیت کشور را رقم بزند اگر به عقل مراجعه کنیم عقل چه میگوید؟ میگوید مسلم است که نباید کسی بیتفاوت باشد. آنها که قاعده ملازمه را قبول دارند «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» پس شرع هم باید بگوید لازم است. کسانی هم که قاعده ملازمه را قبول ندارند لازم نیست که بگوییم شرع تابع عقل بشود. از راه این که ما قطع داریم شارع بر اساس این ملاک، حکم صادر میکند باید حضور در انتخابات را یک وظیفه شرعی دانست ولو کار به عقل هم نداشته باشیم. پس هم دلیل روایی و هم دلیل عقلی و هم آیات قرآن بر این امر دلالت میکنند.
این آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» فقط اِخبار نیست که خدای تبارک و تعالی بفرماید اگر شما خودتان را تغییر دادید من هم تغییر میدهم. نه. این اِخبار در مقام انشاء است یعنی میگوید شما خودتان را به سمت تحقق مصالح و رفع مفاسد تغییر بدهید تا خدای تبارک و تعالی هم وضع موجود شما را تغییر بدهد.
پس معلوم میشود اینها برای ما لازم است دیگر کسی نمیتواند بگوید بر حسب اولی، انتخابات اصلاً حکمی ندارد. فقط در زمان طاغوت به حسب ثانوی تقویت طاغوت حرام بود، الان هم به حسب ثانوی چون تقویت نظام اسلامی است واجب است، نه. این که رهبری در فرمایشاتشان فرمودند اگر کسی من را هم قبول ندارد در انتخابات باید شرکت کند، بر اساس همین حکم عقل است. عقل میگوید هر انسانی باید در سرنوشت کشورش دخالت بکند. اگر دخالت نکند مثل بهائم میشود، این یک حکم مسلم عقلی است.
من نمیتوانم بگویم که به من چه میخواهد امنیت در کشور باشد یا نباشد. میخواهد بهداشت برای شهر من باشد یا نباشد. میخواهد بیت المال درست توزیع بشود یا نه. میخواهد اقتصاد چه بشود یا چه نشود. این خلاف ضرورت عقل است عقل میگوید ببین چه اتفاقاتی برای جامعه تو رخ میدهد؟
پس این مسئله به حسب حکم اولی حکمش روشن است به حسب حکم اولی فقیه میگوید انتخابات اولاً چون در سرنوشت جامعه دخالت دارد. ثانیاً هر کسی نسبت به سرنوشت خود و جامعهاش مسئولیت دارد «کلّکم راع و کلّکم مسؤولٌ عن رعیته» پس حضور مردم در آن لازم است، این تعبیر رعیته از امیرالمؤمنین (ع) باشد یا پیامبر(ص) عمومیت دارد. یعنی آنچه که مربوط به خود من نیست و مربوط به جامعه است چه آن جامعه رعیت من باشد یا نباشد روز قیامت خدای تبارک و تعالی سؤال میکند تو چرا دخالت نکردی در این که افرادی انتخاب بشوند که مصالح مردم را بفهمند و بر اساس مصالح مردم قانونگذاری کنند.
در مورد حوادث واقعه این نکته را هم عرض کنم که این مخصوص حکومت اسلامی نیست. «أما الحوادث الواقعه» یعنی حتی در یک کشوری که حکومت اسلامی هم وجود ندارد حوادث واقعه در آن کشور را هم باید از فقیه سؤال کرد که مثلاً در انتخابات آن کشور افراد متدین چگونه باید عمل کنند.
نسبت به سند توقیع هم هر چند اسحاق ابن یعقوب مجهول است اما آقایان این سند را تصحیح کرده و در طول صدها سال بر طبق آن عمل کرده اند مرحوم آقای سید محمود شاهرودی رضوان الله علیه در کتاب الحج جلد ۳ صفحه ۳۴۸ میفرماید« کیف کان فلا ینبغی الاشکال فی اعتبار سنده، لدلاله التوقیع علی علوّ شأن اسحاق»، خود متن توقیع دلیل بر این است که اسحاق شخصیتی والا داشته که امام چنین جوابی به او داده است اگر اسحاق فردی مجهول و بی اعتبار بود، آیا امام زمان (عج) چنین جوابی به او می داد؟ پس خود توقیع دلالت بر علوّ شأن و رتبه اسحاق دارد. ثانیاً خود متن هم شواهد صدق دارد. ثالثاً بین اصحاب تلقی به قبول شده است. رابعاً شهرت فتوایی مؤید آن است و بسیاری از فقها استناداً به این توقیع شریف فتوا داده اند.
حال بر اساس تردید یکی دو نفر از بزرگان که گفته اند اسحاق بن یعقوب مجهول است، می شود ما این روایت را ببوسیم و کنار بگذاریم؟ این نحوه برخورد با روایات درست نیست، آن هم با روایتی که این همه قرینه دارد و ما قطع به صدورش پیدا میکنیم.
شیخ صدوق نقل کرده، شیخ طوسی در کتاب الغیبه و مرحوم طبرسی در احتجاج آن را نقل کرده، و فقهای فراوانی طبق آن فتوا داده اند، بنابراین از جهت سند به قول مرحوم آقای شاهرودی کسی نباید در آن تردید کند. منتهی یک اشکال عمده که در کلمات آقایانی مثل مرحوم آقای خوئی، مرحوم سید احمد خوانساری و عدهای دیگر و حتی خود امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ذکر شده این احتمال است که الف و لام الحوادث الواقعه، الف و لام عهد باشد یعنی این توقیع جواب از آن حوادثی است که به صورت معین در نامه اسحاق بن یعقوب ذکر شده. اولاً این احتمال بسیار ضعیف است بر فرض هم چنین احتمالی باشد تعلیل «فإنهم حجتی علیکم» عمومیت دارد و شامل همه موارد می شود یعنی در همه اموری که من برای شما حجت هستم فقهاء هم بر شما حجت هستند، بنابراین تردیدی نیست که اموری مثل انتخابات یا هلال ماه رمضان و شوال از مصادیق حوادث واقعه هستند، فرض شود یک شهری رئیس میخواهد به فقیه میگویند برای آنجا رئیس معین کند، اگر فقیه گفت من فلانی را رئیس این شهر قرار دادم، بر همه مردم آن شهر تبعیت لازم است منتهی در زمان ما بحمدالله حکومت اسلامی وجود دارد، از طرف فقیه جامع الشرایط رئیس دولت تنفیذ می شود و دولت از طریق وزارت کشور برای هر استان و شهری استاندار و فرماندار معین میکند و نیازی به مداخله فقیه وجود ندارد، در این شرایط با وجود ولی فقیه سایر فقهاء نمیتوانند دخالت کنند امام خمینی در کتاب البیع میفرمایند وقتی یک فقیه متصدی امری شد، فقیه دیگر حق مزاحمت با او را ندارد. ولی حق تعیین یا تنفیذ والی از شئون فقیه است،
حوزهها یادشان نرود مهمترین یادگار امام برای ما ولایت فقیه است، ما با ولایت فقیه حکومت اسلامی را تاسیس کردیم، مهمترین نظریه امام در مسائل فقهی و اصولیاش بحث ولایت فقیه است، حالا بحث خطابات قانونیه سر جای خودش، امام بحمدالله ابتکارات فقهی و اصولی فراوانی داشته ولی مهمتر از همه این بود که فقه را احیا کرد، فقیه را احیا کرد. یک نکته مهم این است که مراد از فقیه چه کسی است؟ شرایط فقیه را خود امام علیه السلام در این توقیع بیان فرموده اند، مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه در مجلس درس میفرمود در این عبارت «أما من کان من الفقها صائناً لنفسه و حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه» مخالفاً لهواه از مشکلترین شرایط است حتی از اجتهاد هم مشکلتر است، یعنی حتی در مباحات اگر یک چیزی مطابق با میل نفسانی فقیه بود خودش را اسیر آن نکند و از آن اجتناب ورزد و این خیلی کار مشکلی است این طور نیست که یک فرد همین که مجتهد شد بتواند همه امور را دست بگیرد، این همه شرایط برای فقیه وجود دارد.
لذا از قدیم میگفتند فقیه جامع الشرایط، در زمان غیبت دست فقیهی که جامع الشرایط باشد باز است، این فقیه علاوه بر اینکه باید اجتهاد کند و مسائل مستحدثه را بیان نماید در خیلی از امور دستش باز است. اگر کسی بگوید من ولایت فقیه را قبول ندارم، می پرسیم در مسائل مهمی نظیر انتخابات چه کسی مردم را به حضور در تعیین سرنوشت کشور مکلف کند؟ یک بالاخره یک کسی باید به مردم بگوید حضور پیدا کنید، نتیجه چنین تفکری این خواهد بود که اصلاً عقلا هم حق دخالت در انتخابات را ندارند، وقتی دست فقیه را ببندیم و بگوئیم حق دخالت ندارد چنانچه یک کارشناس اقتصادی هم بگوید مردم برای اینکه اقتصادتان خوب بشود باید در انتخابات شرکت کنید، باید بگوئیم غلط میکنی، ما کاری به تو نداریم! در حالی که عقلا چنین نمیگویند. الآن با قطع نظر از فقه، با قطع نظر از دین، با قطع نظر از ولایت فقیه، اگر یک کارشناس نظامی به مردم بگوید اگر میخواهید امنیتتان حفظ شود باید در انتخابات شرکت کنید، آیا میگوئید به تو چه؟ چرا دخالت میکنی؟
یا خواهید گفت دست تو درد نکند، عقل و شرع میگویند، به حرف تو گوش کنیم.
چه طور ما برای همه این شعبههای علمی اعتبار قائل شویم اما اگر فقیه حرف زد بگوئیم دخالت نکن! حرف نزن! فقه حق دخالت ندارد؟! این محدود کردن دین است، بعد این بهانه را می آوریم اگر مراجع دخالت کنند یک عده از مردم گوش به حرفشان نمیکنند و قداست فتوا به هم میخورد. ما قداست فتوا را برای چه زمانی میخواهیم؟ قداست فتوا مال همین زمانهاست، آن کسی که دین را قبول دارد مرجع تقلید را هم قبول دارد، کسی که دین را قبول ندارد مرجع تقلید را هم قبول ندارد، از اول همینطور بوده و تا آخر هم همینطور خواهد بود.
آیا می توان به اسم حفظ قداست فتوا، قداست روحانیت و قداست دین در امر خطیری نظیر انتخابات که در سرنوشت یک کشور تاثیر گذار است مردم را رها کنیم؟ مگر دین چیزی هست که آن را بگذاریم در دکور تا قداستش حفظ شود؟ دین آمده برای اجتماع، برای دنیا، برای صحنهی بین الملل، خود اهل کفر هم دنبال خارج کردن دین از صحنه هستند که یکی از راههایش همین است، من نمیگویم کسی که این حرف را میزند خدای ناکرده از آنها تبعیت میکند ولی آنها دنبال همین هستند میگویند فقیه دخالت نکند، دین دخالت نکند، خودمان میدانیم چکار کنیم، خودمان برایتان در سازمان ملل منشور حقوق بشر می نویسیم، قرآن و دین و سنت پیامبر و عیسی و موسی را کنار بگذارید، قضیه این است. بحث خطابه نیست بحث بیان حدود و ثغور مسئله است. تا اگر در جمعی حضور پیدا کردید و از شما پرسیدند چنانچه مرجع تقلید فتوا دهد شرکت در انتخابات واجب است آیا تبعیت از او لازم است؟ بگوئید قطعاً لازم است.
چون در فرمایشات این نویسنده آمده اگر فقیهی یک حکمی کرد و ما علم داریم به اینکه او خلاف کرده قواعد ما میگوید نباید از او تبعیت کرد، نمیدانم ایشان این قواعد را از کجا آورده اند؟ امام رضوان الله تعالی علیه در کتاب تحریر الوسیله در مسئله حج میگویند اگر در ایام حج حاکم اهل سنت حکم کرد که امروز اول ذی الحجه است تبعیت لازم است هر چند ما شیعیان یقین داریم اشتباه کرده. مرحوم والد ما هم همین را گفته اند.
مثالی عرض کنم البته نمیخواهم آن را دلیل بر این بحث فقهی بگیرم، امام و مرحوم والد ما میگویند در زمان غیبت اگر فقیه حکمی کرد و ما علم به خلاف آن پیدا کردیم ادله نفوذ حکم حاکم اطلاق دارد. در جبهه جنگ اگر یک فرمانده به سرباز گفت از این مسیر بروید، سرباز یقین دارد که این فرمانده اشتباه میکند ولی عقلای نظامی همه میگویند تبعیت از فرمانده لازم است. اینکه این نویسنده محترم میگوید این خلاف قواعد مسلم است، نخیر! هیچ خلاف قواعد نیست حتی اگر علم به خلاف هم داری تبعیت لازم است. البته این جای بحث دارد ولی حرف در این است که نگوئید قواعد مسلمی وجود دارد که تبعیت لازم نیست. یعنی امام رضوان الله تعالی علیه که در تحریر این فتوا را داده خلاف قواعد مسلم فقهی گفته است؟ آن هم در بحث حج و اعمال حج که مساوی با این است که اگر انسان انجام ندهد یهودی و نصرانی از دنیا می رود، میفرماید با وجود علم به خلاف اما باید تبعیت کنی، روزی که آنها آن را عرفه و قربان می دانند همان روز را عرفه و عید قربان قرار دهید، این حج صحیح است و نیاز به اعاده هم ندارد.
ما به برکت امام، شاهد این رشد و شکوفائی در کشور و مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی هستیم. بینی و بین الله حوزه علمیه باید از مبانی امام مراقبت کند. امام ما یک مبنای بسیار مهم فقهی در مسئله انتخابات داشتند، حال اگر بگوییم ایشان در یک شرایط بحرانی این سخن را فرموده، این بسیار حرف اشتباهی است. این کشف از نشناختن امام است. کشف از این است که تسلط کافی بر مبانی فقهی و اصولی و سیاسی امام وجود ندارد. هیچ کس ندید امام در تمام حرکتهایش از اول تا آخر جایی احساسی عمل بکند.
یک مصاحبهای با امام در پاریس انجام شد، مصاحبه کننده از امام سؤال کرد ظاهراً شما میخواهید بروید در ایران حکومت تشکیل بدهید پس اول شخص قدرتمند ایران شما هستید. امام فرمود: اینطور فکر کنید. نفرمود بله یا خیر. امام شخصیتی بود که در کلمه کلمه حرفهایش مراقبت داشته، افزون بر اینکه امام در وصیتنامهاش میفرماید: در همه صحنههای انتخابات حضور داشته باشید. آیا این به عنوان یک امر فقهی و دینی نیست؟ این به عنوان یک امر احساسی یا در شرایط خاص بوده؟ پس برای چه در وصیتنامهشان نوشته است؟ وصیتنامه که برای عمل در آینده است.
نمیخواهم الآن این تعابیر را بکنم که خدای ناکرده تنقیص شأنی از کسی بشود؛ ولی آقایان حوزه باید مبانی فقهی و سیاسی امام را حفظ کند و برای فهم و ترویج آن کار کند. ما معتقدیم اظهار نظر باید آزاد باشد. الان نمیگوییم چرا یک استاد حوزه در مورد امام این مطالب را گفته؟ عیبی ندارد. آن هم استاد است حق اظهار نظر دارد. ما هم باید به صورت مستدل با حفظ احترام جواب بدهیم. باید در حوزه قبل از رسیدن انتخابات، نشستهای علمی برگزار میشد تا این توهمات نسبت به اندیشههای امام زدوده میگردید.
البته ما باید به مردم بگوییم اگر میگوییم فقیه حق دخالت دارد ریشهاش این است که خدای تبارک و تعالی، منافع و مفاسد دین و مردم را در نظر گرفته. والّا نمیخواهد یک مقامی و منصبی به کسی بدهد و بعد هم بگوید کار به دیگران نداشته باشید. یعنی یک فقیه هم که این حرف را میزند، برای حفظ مصالح مردم و رعایت منافع مردم است.
آیا درست است که امام با این عظمت فقهی را تنزل بدهیم و بعد هم بگوییم که اگر یک فقیهی میخواهد حرف بزند، بگوید که انتخابات یکی از حقوق شهروندان است، افراد میخواهند در آن شرکت کنند یا نکنند! ما معتقدیم انتخابات هم تکلیف است هم حق. چرا میگویید تنافی بین اینها وجود دارد؟ نیاییم تنزل بدهیم و بعد این همه عظمتی را که امام در مسئله فقه سیاسی و حکومت اسلامی و این شؤونی که الان هست آفرید، با کشورهای دیگر مقایسه کنیم بگوییم آنجا اگر اینطور گفته شده خوب است فقها و مراجع ایران هم بیایند از آنها یاد بگیرند. این یک اشتباه بسیار بزرگ و قیاس مع الفارق است.
کشورهای دیگر اقتضاو شرایط دیگری دارند آن فقیه بزرگواری هم که در آنجا هست باید طبق شرایط آنجا و مبانی آنجا حرف بزند چرا ما ایران را با آنجا مقایسه کنیم؟
تقاضای من این است که آقایان نسبت به فقه انتخابات کار کنند سؤالات فراوانی در مورد فقه انتخابات وجود دارد ولی در این عرائض خواستم عرض کنم این تعبیر که شرکت در انتخابات یک وظیفه شرعی است و این روزها هم رهبری و مراجع عظام آن را بیان میکنند، یک ریشه عمیق در منابع فقهی ما دارد، هم به حسب اولی هم به حسب ثانوی و نباید خدای نکرده این را بیاساس مورد مناقشه قرار بدهیم.
تأکید بنده این است که در این مسائل سست نشویم، ارزش فقه را کم نکنیم، به بهانه یا به خیال اینکه منِ روحانی هر چه از این مسائل دورتر باشم مقدستر خواهم بود، کوتاهی در وظیفه خود نکنیم. این تقدس به چه دردی میخورد؟ باید به میدان بیائیم، باید حضور داشته باشیم، باید حرفها و دشنامها را تحمل کرد. پیامبر (ص) وقتی شروع به دعوت کرد آن همه شکنجه دید «ما اوذی نبیٌ مثل ما اوذی» پیامبر هم میتوانست طوری عمل کند که آنقدر اذیت نشود.
پس ما که خادم دین هستیم باید حرف دین را بزنیم، مردم خوششان آید یا نیاید، غربیها خوششان آید یا نیاید، دفاع از دین وظیفه ما است و در رأس همه مطالب است.
امیدوارم در این انتخابات همه با قصد قربت شرکت کنیم و یک حضور بسیار جدی داشته باشیم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اهم مطالب :
- امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، روی این مسئله که شرکت در انتخابات یک وظیفه شرعی و ملی و قانونی است. تأکید بسیار داشتند.
- اگر امام رضوان الله تعالی علیه، صد سال دیگر هم عمر میکرد قطعاً در هر انتخاباتی حضور مردم را به عنوان یک وظیفه شرعی تأکید میفرمودند، چون امام اهل این جور حرفها نبود که بخواهد برای تحریک مردم از تعبیری استفاده کند که پشتوانه دینی و فقهی و علمی نداشته باشد.
- قبل از انقلاب، امام و دیگر مراجع شرکت در انتخابات زمان طاغوت را حرام میدانستد، چون موجب تقویت حکومت طاغوت بود. اما این زمان که حکومت اسلامی برپا شده است و انتخابات یکی از مظاهر تقویت حکومت اسلامی است آیا فقیه نباید این را برای مردم بیان بکند؟
- امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرماید: در همه حوادث واقعه سراغ فقها بروید، که انتخابات یکی از حوادث واقعه است.
- ما گاهی فکر میکنیم برای احترام فقه، باید فقه را ضعیف کنیم. برای احترام و حفظ قداست دین، دین را محدود کنیم. این اشتباه است.
- دخالت فقیه هم در این جهت مساوی با تعطیل عقل مردم نیست. مردم خودشان باید نسبت به افراد تحقیق کرده و نمایندگانشان را انتخاب بکنند.
- هیچ شخصی، هیچ گروهی حق تحمیل بر مردم ندارد. نه تنها حق تحمیل ندارد؛ حق اغوا و فریب مردم به نفع شخص یا اشخاصی را هم ندارد. مسلّم چنین حقی از نظر فقهی برای هیچ فرد یا گروهی وجود ندارد.
- یعنی چه فقیه به عنوان یک کارشناس دینی نباید تکلیف مردم را روشن بکند که آیا حضورشان در انتخابات لازم است یا نه؟
- در یک کشوری که حکومت اسلامی هم وجود ندارد اگر حضور در انتخابات سرنوشت امنیت کشور را رقم بزند اگر به عقل مراجعه کنیم عقل چه میگوید؟
- به حسب حکم اولی فقیه میگوید انتخابات اولاً چون در سرنوشت جامعه دخالت دارد. ثانیاً هر کسی نسبت به سرنوشت خود و جامعهاش مسئولیت دارد «کلّکم راع و کلّکم مسؤولٌ عن رعیته» پس حضور مردم در آن لازم است.
- روز قیامت خدای تبارک و تعالی سؤال میکند تو چرا دخالت نکردی در این که افرادی انتخاب بشوند که مصالح مردم را بفهمند و بر اساس مصالح مردم قانونگذاری کنند.
- حوزه علمیه باید از مبانی امام مراقبت کند. امام ما یک مبنای بسیار مهم فقهی در مسئله انتخابات داشتند، حال اگر بگوییم ایشان در یک شرایط بحرانی این سخن را فرموده، این بسیار حرف اشتباهی است.
- اینکه امام در وصیتنامهاش میفرماید: در همه صحنههای انتخابات حضور داشته باشید. آیا این به عنوان یک امر فقهی و دینی نیست؟ این به عنوان یک امر احساسی یا در شرایط خاص بوده؟ پس برای چه در وصیتنامهشان نوشته است؟ وصیتنامه که برای عمل در آینده است.
- بنابراین شرکت در انتخابات از جهت اصل حضور تکلیف است اما از جهت اینکه به چه کسی رأی داده شود حق است.