فرو نشستن غبارها، نمایانگر صحت تصمیمات مقام معظم رهبری است

  • رئیس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به تدابیر رهبری برای حل مشکات، گفت: فرو نشستن غبارها، نمایانگر صحت تصمیمات مقام معظم رهبری است.
  • ۱۳۹۰/۰۳/۱۶


  • به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، ویژه‌نامه روزنامه‌ جوان که به مناسبت بیست‌ودومین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی منتشر شده است، با آیت‌الله محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، گفت‌وگو کرده که متن کامل آن به شرح زیر است
  • آیت الله محمد یزدی از جمله آن طیف از عالمان دینی و نیز مسئولان نظام اسلامی است که معمولاً ملاحظات و مصلحت سنجی‌‌های شخصی نتوانسته حق‌گوئی و صراحت وی را تحت تأثیر قرار دهد. وجود این خصیصه در وی موجب می‌گردد تا اصحاب رسانه به گفت و شنود با او رغبت بیشتری نشان دهند
  • این گفت و شنود اگر چه رویکردی تاریخی داشت، اما شاهد و آئینه‌ای دیگر است بر این خصلت مصاحبه شونده، خصلتی که نیاز روزگار بصیرت است و گوهری که تداوم نظام و انقلاب را تضمین خواهد کرد
  • همان‌طور که مستحضرید در ایام منتهی به ۱۴ خرداد، سالگرد ارتحال حضرت امام و ۱۵ خرداد سالگرد قیام مردم در سال ۱۳۴۲هستیم. طبعاً در چنین مناسبتی، استماع دیدگاه‌ها و نیز خاطرات جنابعالی در باره شخصیت والای حضرت امام خمینی(ره) و همچنین ابعاد، زمینه‌ها و دستاوردهای قیام ۱۵ خرداد مغتنم خواهد بود. با توجه به اینکه خود جنابعالی هم مانند بسیاری از علما در صحنه این قیام حضور مداوم داشتید، ابتدا در باره روند شکل‌گیری قیام و پیامدهای آن و نقشی که در پیروزی انقلاب اسلامی داشت، مطالبی را بیان بفرمایید
  • بسم‌‌الله‌الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از شما که در شرایط کنونی کشور برای تبیین وقایع انقلاب و بخصوص بخش‌هایی که به تعبیر امام راحل "ایام‌الله " نامیده می‌شوند، گفتگوهایی را انجام می‌دهید، بنده به سهم خودم از جنابعالی ممنونم. البته در این زمینه کتاب‌هایی منتشر شده که تا حدودی نسل جوان ما را که امروز در یک کشور آرام و پیشروئی زندگی می‌کنند، متوجه این قضیه می‌کنند که چه مصائب و وقایعی در همین گذشته نزدیک بر این کشور گذشته تا این فضیلت و نعمت ارجمند به دست آمده است
  • مسئله شکل‌گیری قیام ۱۵ خرداد، تقریباً برای همه کسانی که کم و بیش در جریان تاریخ معاصر این کشور هستند، روشن است. بعد از مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی و مخالفت امام(ره) با آن و سپس دستگیری ایشان و جمع شدن علمای بلاد در تهران برای اعلام مرجعیت ایشان، قیام ۱۵ خرداد به شکلی خودجوش پیش آمد، همان قیامی که ۱۵ سال بعد منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد
  • این روز را به همین دلیل "یوم‌الله " نام نهادند. از وقایع این روز بزرگ، حرکت مردم ورامین بود که به شکل جمعی به طرف تهران آمدند و در نهایت منجر به کشته شدن عده‌ای از آنان شد، در قم هم تظاهرات و اجتماعات عظیمی شکل گرفت. به هر حال وقایع آن روز که چنین تحرکاتی علیه حکومت وقت شکل گرفت، نقطه عطفی بود و به حرکت نهضت شدت زیادی بخشید و طبعاً در جریان بازداشت امام و تلاش‌های دیگری که انجام شد، به‌تدریج نهضت مسیر و شیوه پیشروی خود را پیدا کرد
  • بنابراین وقتی امام می‌‌فرمایند که این روز را باید گرامی داشت و از "ایام‌الله " است، منظور فرصت‌هایی است که خداوند به‌گونه‌ای مقدر می‌فرماید که نام خدا برتری و "علو " پیدا می‌کند و در حقیقت "کلمه الله هی العلیا " متجلی می‌شود و چون در این روز خاص، این جریان پیش آمد، از این جهت این روز را یوم‌الله می‌نامند
  • این یوم الله در طول ۱۴ سال به اشکال مختلف جاری شد و تداوم پیدا کرد که یکی از جلوه‌های این تداوم ماجرای ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ بود
  • در سال ۵۶ رژیم دست به آزمایش اوضاع و احوال زد و نویسنده‌ای علیه شخصیت حضرت امام(ره) مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات نوشت که در واقع این مقاله منشاء هیجان و نهضتی در میان مردم شد. رژیم هم با احتیاط حرکت می‌کرد و شاید چون تا حدودی بازتاب‌ها را پیش‌بینی می‌کرد، این مقاله در روزنامه‌هایی که در قم توزیع شده بودند، نیامده، ولی در روزنامه‌هایی که در تهران و شهرستان‌های توزیع شده بودند، درج شده بود
  • یادم هست که آن شب جلسه روضه‌ای داشتیم. وقتی این جریان نقل شد. اول ما باور نمی‌کردیم! فرستادیم روزنامه اطلاعات آن شب را آوردند و دیدیم این مقاله در آن نیست! بالاخره شماره‌های دیگری را که در شهرستان‌ها توزیع کرده بودند، آوردند و جلسه به هم ریخت و اکثر دوستان عکس‌العمل نشان دادند. فردای آن روز مضمون این مقاله توهین‌آمیز در سراسر کشور پخش شده بود و موجب شد در قم و بسیاری از شهرستان‌ها اجتماعات زیادی به وجود آید و باعث برخورد شدید مردم با حکومت شود. همان رویداد و اربعین‌هائی که در امتداد آن برگزار شد، شعله انقلاب را شعله‌ور کرد و در نهایت به پیروزی این نهضت مقدس منتهی شد
  • پس از گذشت نزدیک به نیم قرن از آن رویداد، وظیفه نهادهای فرهنگی در تبیین این وقایع برای نسل جوان چیست و از چه روش‌هایی باید استفاده کرد؟ 
  • برای پاسخ به این سئوال، باید تاریخ ۳۰ ساله انقلاب را از بازداشت حضرت امام(ره) و سپس بازگشتشان به قم و حوادثی که در آن برهه پیش آمد و تبعید مجدد ایشان و اقامت در نجف و جریاناتی که در آنجا رخ داد، جریاناتی که منجر به عزیمت ایشان به پاریس شد و بعد هم پیروزی انقلاب اسلامی و حوادث پس از آن را دقیقاً مرور کرد تا بتوانیم در باره نحوه رفتار نهادهای فرهنگی امروز بحث کنیم
  • هریک از این موضوعاتی که مطرح کردم، نیازمند بحث و گفتگوهای طولانی و مفصلی است که طبیعتاً تفصیل آنها در این زمان اندک نمی‌گنجد، ولی همان‌ طور که اشاره کردم، همه این مقدمات در ایجاد حاکمیت به شکل کنونی در این کشور نقش داشته است که به نظر من حتی در همه دنیا هم نمونه جدیدی است و هنوز هم دنیا به‌درستی، عمق این شکل جدید از حکومت را درک نکرده است و نمی‌داند مبنا و متکّاهای اصلی این نظام چیست
  • رهبر این انقلاب، حضرت امام(ره)، یکی از کامل‌ترین و پر آوازه‌ترین شخصیت‌های دوران خود بودند. ایشان در مقطع آغاز نهضت، یک مرجع و از اساتید بزرگ و شخصیت‌های علمی، فقهی، فلسفی و عرفانی حوزه محسوب می‌شدند. بحث در باره شخصیت امام، بحث مفصل و جداگانه‌ای است. اگر این امتیازات در رهبر وجود نداشت، به این راحتی نمی‌شد نظامی را که مدعی بود ۲۵۰۰ سال سابقه دارد و همه دنیا هم حمایتش می‌کرد، واژگون کرد، ولی دیدیم که مدت زیادی طول نکشید که همه قشرهای کشور هنگامی‌که ندا و فریاد امام را که به نام اسلام بلند شده بود، شنیدند، به ایشان پیوستند. در سال ۴۲ شاید بتوان گفت صدای امام، تنها صدائی بود که فریاد می‌زد: ای نجف! ای قم! ای اصفهان! ای علمای سراسر دنیای تشیع! چرا به داد اسلام نمی‌رسید؟ دارند اساس اسلام را از بین می‌برند
  • به هر حال با نیت و هدف حمایت از اسلام، چنین شخصیتی قیام کرد و طولی نکشید که در درجه اول شاگردان امام در حوزه، سپس علما و روحانیون و تقریباً کلیت حوزه قم و کم‌کم علمای بلاد و سپس دانشگاهیان و در نهایت مردم متدین و آگاه در سراسر کشور، همه اقشار ملت به این نهضت پیوستند
  • ملاک این پیوستگی چه بود؟ انصافاً اگر مرجعیت دینی و پایگاه علمی و تقوائی و فضایل شخصی و فردی امام نبود، آیا همه اقشار به این سرعت به این نهضت می‌پیوستند؟ ما فراوان داشتیم کسانی را که در مسائل دینی‌شان از حضرات آیات دیگر تقلید می‌کردند، ولی در مسائل نهضت و انقلاب، همه از امام تبعیت داشتند
  • این فصل‌ها چون طولانی هستند، من فقط می‌توانم به نکات مهم آنها اشاره کنم، مثلاً در فتوای همه مراجع وقت بود که زنان بدون اجازه همسرانشان نمی‌توانند به خیابان‌ها بیایند و در تظاهرات شرکت کنند. دختران بدون اجازه پدرانشان نمی‌توانستند در تظاهرات شرکت کنند. این فتوای صریح همه فقها بود. امام در شرایط خاصی، صریحاً و رسماً فرمودند: "بر همه افراد مسلمان کشور واجب و لازم است که در تظاهرات خیابانی شرکت کنند. " شعار "مرگ بر شاه " بر همه زبان‌ها جاری شد و یکباره دیدیم که در همه شهرها، زنان هم به تظاهرات پیوستند و جمعیت شرکت‌کننده در همه شهرها دو برابر شد. چه نیروئی می‌توانست چنین کاری را انجام بدهد؟ اعتماد دینی. زن مسلمانی که به فتوای دیگران جایز نمی‌دانست بدون اجازه شوهر یا پدرش به خیابان بیاید، وقتی دید امام چنین فتوائی داده‌اند، برای دینش به خیابان آمد و خود را به خطر انداخت. تاریخ نشان می‌دهد در آن برهه‌ای که هنوز حکومت طاغوت واژگون نشده بود، زنان تظاهرکننده و بچه‌هایشان آسیب‌های جدی دیدند. عکس‌های اجتماعات آن روزها، این وقایع را کاملاً نشان می‌دهد. چنین رهبری بود که توانست همه اقشار را به میدان بیاورد و اگر غیر از چنین قدرتی بود، امکان نداشت حکومتی که مورد پشتیبانی همه قدرت‌های بزرگ دنیا بود، واژگون شود
  • الحمدلله به خاطر همین ویژگی‌هایی که اشاره کردم و با لطف و عنایت خداوند، انقلاب به پیروزی رسید و رژیمی با حاکمیت اسلام بر اوضاع و احوال کشور حاکم شد. هنوز دنیا برایش مبهم است که این چه نوع حکومتی است که در آن، هم مردم و هم دین مردم حاکمیت دارد و تکیه‌گاه این نظام، مردم و دین است، هم مردمند و هم دینشان. به عبارت دیگر شاید رساترین تعبیر، همان تعبیری باشد که مقام معظم رهبری به کار می‌برند، یعنی مردم‌سالاری دینی. به این معنا که مردم تکیه‌گاه اصلی این انقلاب هستند، اما مردمی که به دین علاقمندند و برای دینشان آمده‌اند. وقتی پای دین در میان باشد، همه مشکلات را فراموش می‌کنند و همه گرفتاری‌ها را کنار می‌گذارند و هر موقع که رهبرشان می‌گوید باید در این اجتماعات شرکت کنید، به میدان می‌آیند. در سالگردهای انقلاب می‌بینیم که چه اجتماعات عظیمی به راه می‌افتند. در مناسبت‌ها و مراسم‌ها هم همین‌ طور
  • مردم‌سالاری دینی به این معناست که حکومت به مردم تکیه دارد، ولی نه مثل تکیه‌ای که ادعا می‌شود در غرب وجود دارد و با یک اکثریت نسبی، فردی در رأس حکومت یا سایر سمت‌ها قرار می‌گیرد. در آنجا مردم انتخاب می‌کنند، اما به خاطر منافع شخصی و اقتصاد و رفاه و آزادی بیشتر و لذا گاهی به سراغ کسانی می‌روند که آزادی‌هایی را به آنها می‌دهند که به هیچ روی در وجدان و فطرت بشر قابل توجیه و قبول نیستند. من واقعاً شرم دارم که بخواهم نمونه‌ای از این آزادی‌ها را ذکر کنم. مثلاً حمایت فردی از همجنس‌بازان، دلیل حمایت مردمی از او می‌شود. این واقعاً شرم‌آور است که حمایت از همجنس‌بازی، آن هم تحت عنوان حقوق بشر، نوعی فضیلت محسوب شود
  • اما در مردم‌سالاری دینی، در عین حال که به مردم تکیه می‌شود، اما اگر همین مردم آزاد بودن شرابخواری را بخواهند، چون خلاف حکم دین است، این نظام آن را قبول نمی‌کند. اگر آزادی به معنای بی‌بند و باری‌های زنان و مردان را بخواهند، قبول نمی‌کند. این نظام می‌گوید مردم حاکم بر سرنوشت خویشند، به شرط آنکه متدین باشند و برقراری احکام دینی خود را بخواهند. این نظام با این دستورالعمل، به مردم متدین تکیه می‌کند و مردم هم در همه جا آمادگی خود را اعلام کرده‌اند، لذا مشاهده می‌کنید در جاهایی که گاهی صحنه‌های غیردینی بروز می‌کند، مردم آن را یک ضعف و نقص به حساب می‌آورند و برخورد می‌کنند و از دولت‌هایی که به اصول و احکام دینی توجه نمی‌کنند، انتقاد و از دولت‌هایی که این کار را می‌کنند، تعریف می‌کنند
  • با این مقدمه پس از سه دهه باید ببینیم نهادهای فرهنگی ما چگونه هستند. مثلاً دانشگاه‌های ما به این انقلاب چگونه نگاه می‌کنند؟ حوزه‌های علمیه ما چگونه؟ روزنامه‌ها و انتشارات چگونه؟ کرسی‌های نظریه‌پردازی چگونه؟ دانشمندان برجسته و نخبگان چگونه؟ پاسخ سئوال شما که می‌پرسید نهادهای فرهنگی چگونه عمل می‌کنند یا باید بکنند، یعنی اینکه با گذشتن سه دهه از انقلاب، آیا روح این انقلاب توانسته جای خود را در بین برجستگان، دانشمندان، علما و شخصیت‌های بزرگ جامعه باز کند یا نه؟ 
  • اگر نظر مرا می‌خواهید، به صراحت عرض می‌کنم هیچ‌گاه اسلام به اندازه امروز در سطح جهان، فضای نخبگان و برجستگان و اهل تحقیق جا باز نکرده بود، به این معنا که امروز در هر فضای علمی‌ای که وارد می‌شوید، این سئوال مطرح است که ایران بر اساس کدام مبانی‌ توانست در ظرف ۳۰ سال این پیشرفت‌ها را کسب کند و در برابر این همه توطئه‌ها و خطراتی که دشمنان برایش ایجاد کردند، به پیروزی برسد و این توطئه‌ها را پشت سر بگذارد؟ واقعاً هر جریان و طرز تفکر دیگری بود، حتماً در برابر این نقشه‌ها شکست می‌خورد و تسلیم می‌شد
  • در دنیا می‌بینیم انقلاب‌های دیگر به فاصله زمانی اندکی یا به طرف شرق رفتند یا به طرف غرب و به یکی از دو ابر قدرت متکی شدند. پس از فروپاشی شرق، غربی‌ها یک مقداری یکه‌تاز میدان شدند و بسیاری از کشورها هم به آنها پیوستند. البته اخیراً اتحادیه اروپا یک مقداری مقاومت در برابر امریکا را شروع کرده و بسیاری از کشورها هم به اتحادیه اروپا می‌پیوندند، اما جمهوری اسلامی از روز اول گفت نه شرقی، نه غربی، بلکه اسلام و تا امروز بر این اندیشه باقی مانده است. امروز می‌بینیم در همین اتحادیه اروپا، اسلام بیش از هر زمان دیگری مورد توجه مردم قرار گرفته و بهترین جایگاه را پیدا کرده است. منظورم جایگاه سیاسی ظاهری که در برخی از مقالات می‌نویسند، نیست، بلکه منظورم در مراکز علمی و تحقیقاتی، دانشگاه‌ها، در محافل نظریه‌پردازی‌ و حتی در اندیشه‌هائی است که برخی از رجال سیاسی که امروز از صحنه سیاسی کنار رفته‌اند، اظهار می‌کنند. حتی سرسخت‌ترین دشمنان ما گاهی مسائلی را ابراز می‌کنند که در آنها حمایت از مبانی اصیل انقلاب به چشم می‌خورد
  • به هر حال پاسخ این سئوال که نهادهای فرهنگی ما این انقلاب را چگونه می‌بینند، این است که بحمدالله این نهضت و انقلاب، امروز چنان جای خود را باز کرده است که هر کسی که بخواهد در مقابل آن بایستد، این اوست که شکست می‌خورد، نه انقلاب. به عبارت دیگر، نظام جمهوری اسلامی، آن ‌قدر جای پای محکمی دارد که هرکسی که در برابر آن بایستد، اگر آشکارا مقابله کند، راحت شکست می‌خورد و اگر پنهانی مقابله کند، آهسته‌آهسته شکست می‌خورد، چنانکه دیدیم خیلی‌ها به خاطر مقابله‌هایی که با روند اسلام و رشد اسلام در پیش گرفتند، چه در عرصه حوزه و چه در عرصه‌ دانشگاه و جاهای دیگر، به این شکست دچار شدند و به‌تدریج هم کنار گذاشته شدند؛ بنابراین به نظر من وضع فعلی حاکمیت اسلام، وضع برجسته‌ای است. من این تعبیر مقام معظم رهبری را بسیار می‌پسندم که می‌فرمایند افق روشنی دیده می‌شود که اسلام به سمت حاکمیت بیشتر و گسترده‌تری که نه بر اساس اقتصاد و مادیات است، بلکه بر اساس همخوانی با فطرت انسانی است، به پیش می‌رود و جای خود را در جهان بشریت به‌تدریج باز کرده است
  • از دیدگاه جنابعالی ویژگی‌های بارز امام خمینی(ره) چه بودند که باعث شدند تا ملت ایران و حتی سایر ملل تا این حد به ایشان گرایش پیدا کنند و اینک که ۲۲ سال از رحلت ایشان گذشته است، باز هم به ایشان وفادار بمانند؟ 
  • همان طور که تلویحاً اشاره کردم، سخن گفتن در باره شخصیت فردی که در تاریخ تشیع و بلکه اسلام کم‌نظیر است، آسان نیست. اشخاص را بیشتر از طریق گفتارها و نوشته‌ها و رفتارهایشان شناسائی می‌کنند. دنیا وقتی می‌خواهد در باره شخصیت بزرگی قضاوت کند، معمولاً این کار را به‌دشواری انجام می‌دهد و با دقت خصوصیات و عملکرد او را بررسی می‌کند. اینکه حضرت امام(ره) چه خصوصیاتی داشتند که این اندازه مورد علاقه بودند، شاید ماها هم که توفیق شرفیابی خدمت ایشان را پیدا کرده بودیم، نتوانیم به‌درستی آن را تبیین کنیم، با این حال من در اینجا اجمالاً به دو سه نکته اشاره می‌کنم
    اولین ویژگی بارز امام، پایگاه علمی و عرفانی ایشان است. قبل از اینکه نهضت اسلامی شروع شود، مرجعیت تام با مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی بود. ایشان به دعوت و اصرار حضرت امام و عده دیگری از روحانیون برجسته به قم تشریف آوردند. در این اواخر که اغلب مراجع بزرگ فوت کرده بودند و مرحوم آقای بروجردی هم به دلیل کهولت و اشتغالات گسترده، تدریس منظم نداشتند، فضای علمی حوزه علمیه قم را امام اداره می‌کردند، به این معنا که درس و بحثی که برای فضلا و علمای قم قانع‌کننده بود و با علاقه پای آن درس می‌رفتند، فقط درس ایشان بود. شاگردان برجسته امام و محصولات کارهای ایشان، گواه محکمی بر این مسئله هستند. در آن موقع هنوز نهضت و انقلابی در کار نبود، درس‌هایی هم در حوزه علمیه قم برگزار می‌شد، ولی وقتی درس ایشان را نگاه می‌کردید، کسانی که پای درس ایشان می‌نشستند، اکثراً شخصیت‌هایی بودند که استعدادهای برجسته‌ای داشتند و بیشترشان به مقامات عالیه رسیدند. همین امروز هم بسیاری از مراجع ما از شاگردان ایشان هستند. بنابراین اولین خصیصه حضرت امام پایگاه علمی بسیار بالای ایشان بود، به‌حدی که ایشان روح حوزه علمیه قم شده بودند، یعنی درس ایشان از عمیق‌ترین درس‌های حوزه بود، ضمن اینکه هیچ‌گاه منیّت و خودنمائی در ایشان دیده نمی‌شد و آن صفا و صمیمیت و طلبه‌پروری‌ و خلوصی نیز که در ایشان دیده می‌شد، در کمتر کسی دیده می‌شد. در اینجا یک نمونه از این ویژگی را بیان می‌کنم. در دوره قبل از ما که توفیق شرکت در درس امام را افرادی چون مرحوم شهید آیت‌الله مطهری یا برخی از علمای بزرگ اصفهان مثل مرحوم آشیخ جواد اصفهانی، شهید اشرفی اصفهانی و امثالهم داشتند، در درس اصول امام فصلی وجود داشت که ما در فضاهای علمی به آن "طلب و اراده " می‌گوئیم و یک بحث بسیار عمیق اصولی، فلسفی و عرفانی است. امام در دوره قبل از ما در این باره بحث کرده و آقایانی که نام بردم، از درس ایشان استفاده کرده بودند. امام به قلم خودشان در این بحث، جزوه‌ای را نوشته بودند. در دوره بعد که ما درس اصول ایشان رفتیم و ۷ سال طول کشید، وقتی بحث ایشان به مسئله "طلب و اراده " رسید، امام این بحث را رها کردند و گفتند، یک بار این بحث را گفته‌ایم و چون رنگ علمی آن بیشتر و مبدأ بودنش برای مباحث فقهی، کمتر است، دیگر بحث نمی‌کنیم
  • ما که خیلی دلمان می‌خواست مسئله را به دست بیاوریم، گشتیم و نسخه‌ خطی آن جزوه را از ایشان را از یکی از شاگردان قبلی ایشان گرفتیم و من خودم یک نسخه از آن را استنساخ کردم. بعد که مرور کردیم، دیدیم چه بحث‌های فلسفی و عرفانی عمیقی را در علم اصول خود مطرح کرده‌اند. خوشبختانه یکی از شاگردان ایشان که امروز در تهران و یکی از اساتید بزرگ هستند – ‌آقای انصاری حفظه‌‌الله‌تعالی‌ـ چند رساله از امام و از جمله این رساله "طلب و اراده " را هم چاپ کرده و در اختیار فضلای حوزه قرار داده‌اند. این را به عنوان نمونه‌ای از جایگاه علمی حضرت امام نقل کردم، وگرنه در این باب، سخن بسیار است

    حضرت امام یک فقیه بزرگوار، یک عارف و فیلسوف بزرگ بودند. خیلی‌ها ممکن است از این ادعاها بکنند، ولی من می‌خواهم این را مستند کنم، آن هم نه به تقریرات، بلکه با نوشته‌های شخص خودشان، چون خوشبختانه امام خیلی چیزها را به قلم خودشان نوشته‌اند و امروز در اختیار فضلا و طلاب هست

  • امام "رضوان‌الله‌علیه " در زمان تدریس، نظم دقیقی داشتند، یعنی در طول ۷ سالی که باید از منزل تا مسجد سلماسی می‌آمدند و مسیر هم به‌گونه‌ای بود که جز پیاده آمدن امکانی نبود، در زمستان و تابستان شرایط گوناگون، ایشان پیاده می‌آمدند و رعایت وقت یکی از چیزهایی بود که در شروع درس و در ختم آن کاملاً رعایت می‌شد، یعنی ایشان همواره سر ساعت می‌آمدند و سر ساعت هم درس ختم می‌شد. یادم هست که معمولاً مسجد سلماسی پر می‌شد و گاهی در پله‌ها و قسمت‌های ورودی مسجد هم می‌نشستند
  • جلوه دیگر در نظم، وضع ظاهری استاد و لباس پوشیدن و منظم بودن سر و وضع ایشان بود که خودبه‌خود در روحیه شاگرد و متلمّذ تأثیر خاصی دارد. امام همیشه با لباس تمیز و مرتب می‌آمدند و ما هیچ‌گاه در ایشان وضعیت ژولیدگی و چیزی که از آن به طلبگی و آخوندی تعبیر می‌کنند! ندیدیم. همیشه نظم ظاهری‌شان را حفظ می‌کردند و این باعث می‌شد که شاگردان ایشان هم یاد بگیرند. زمستان که می‌شد و باران می‌آمد، همه کوچه‌ها پر از گل و لای می‌شد و آمد و شد در آنها، مخصوصاً با نعلین، بسیار دشوار می‌شد. در شرایط آن روز، اولین کسی که در میان روحانیون، نعلین را کنار گذاشتند و در زمستان گالش پوشیدند، امام بودند و در پاسخ به انتقاد برخی می‌گفتند: "اگر نعلین بپوشم و سراپای لباسم گل‌آلود شود بهتر است یا این کفش‌ها که خیلی هم راحت‌تر است. " ایشان به آداب و رسوم سنّتی که اساس درستی نداشت، توجه نمی‌کردند و به آن چیزی که ملاک عقلی و عقلائی داشت، توجه می‌کردند
  • مسئله دیگر ادب در کلام بود، یعنی هیچ‌گاه در مثال زدن‌ها و حاشیه رفتن‌ها کلمات سبک و زشت و مثال‌های نامناسب از ایشان شنیده نشد. غالباً تعابیر سنگین و موقّر و مؤدّبانه بود. کسانی در آن دوره بودند که با لحن دیگری بحث می‌کردند، اما امام غیر از روانی بیان و قدرت توضیح و تبیین دقیق مطالب علمی، ادب و وقار خاصی داشتند و از واژه‌های سنگین و موقّر استفاده می‌کردند، هرگز از عبارات و کلمات کوچه بازاری استفاده نمی‌کردند. ویژگی دیگر این بود که هر وقت درس تمام می‌شد، گروه اندکی دور ایشان حلقه می‌زدند و احیاناً اگر سئوالی باقی مانده بود که در جمع اصلی پرسیده نشده بود، مطرح می‌شد و امام در نهایت محبت و دوستانه پاسخ می‌دادند و مقداری از زمان را برای طرح سئوالاتی که به ذهن افراد می‌رسید و در جمع توان طرح آن را نداشتند، معین کرده بودند. من خودم مکرر در این حلقه کوچک نزدیک حضور داشتم و گاهی اگر چیزی به ذهنم می‌رسید، سئوال می‌کردم. اساتید بزرگ معمولاً دو سه مستشکل داشتند، ولی اینکه بعد از درس هم استاد بنشیند و سئوالات دیگری را پاسخ بدهد، از خصائص امام بود. گاهی هم غیر از سئوالات درسی اگر مشکلاتی بود، مطرح می‌شد
    اشاره کردم که در آن حلقه کوچک گاهی مسائل دیگر هم پیش می‌آمدند، مثلاً برای خود من مسئله‌ای پیش آمد که شرح مفصل آن را در کتاب خاطراتم آورده‌ام. ماجرا به این نحو است که جزوه‌ای نوشته بودم و آن را خدمت امام دادم و ایشان یکی دو هفته‌ای را صرف مطالعه آن جزوه کردند و نظراتی را که داشتند، روی کاغذ جداگانه یادداشت کرده بودند و به من دادند. مثلاً در آن جزوه مطلبی را از کتاب‌های دست دوم و سوم نقل کرده بودم و امام راهنمایی کرده بودند که این حدیث باید از منابع دست اول و از فلان کتاب نقل شود. امکان تماس و صحبت و حتی بحث‌های خارج از درس اصلی را هم برای شاگرد فراهم می‌کردند. اینها بخشی از مزایای ظاهری درس‌ ایشان بود، اما مزایای محتوایی، همان طور که اشاره کردم، تنها درسی که برای محصل قانع‌کننده بود، درس امام بود. به این معنا که کسانی که اهل تحصیل، بحث و دقت نظر و اجتهاد و خلاصه دنبال یاد گرفتن مطلب بودند، نه اینکه وقتی را بگذرانند، اکثر قریب به اتفاق، درس امام را می‌آمدند. درس‌های دیگر هم البته مفید بودند، اما عمقی که درس امام داشت، دقت‌هایی که ایشان در تدریس داشتند، راهنمایی‌هایی که در مورد مبانی و مباحث زیر بنایی داشتند، کمتر در دیگر درس‌ها دیده می‌شد. البته این موضوع وقتی آشکار شد که حضرت امام بازداشت و درسشان تعطیل شد و بعد هم که موضوع تبعید ایشان پیش آمد و شاگردان امام متفرق شدند. البته عده‌ای به دلیل انس و علاقه‌ای که به امام داشتند و امکان مهاجرت هم برایشان فراهم بود، به نجف رفتند. عده‌ای هم به درس‌های دیگر رفتند. بعضی‌ها هم اصلاً درس حوزه را رها کردند و رفتند و مشغول کارهای دیگری شدند. من خودم از کسانی بودم که بعد از تعطیل درس امام و تبعید ایشان به نجف، یکی دو درس دیگر را رفتم. به هر حال این نکته برای شاگردان امام بازتر و روشن‌تر شد که درست اشباع نمی‌شویم و به درس‌های عمیق امام عادت کرده بودیم و درس‌های دیگر آن‌طور که باید و شاید قانعمان نمی‌کرد
  • بنده همین مطلب را در سفری که به نجف داشتم و خدمت امام شرفیاب شدم، بیان کردم که وضعیت شاگردان شما به این صورت در آمده که عده‌ای به نجف آمده‌اند، عده‌ای هم دنبال کار دیگری رفته‌اند و گروه سوم هم دروس دیگر را قانع‌کننده نمی‌یابند. من خودم تصمیم داشتم به نجف بیایم، اما شنیدم فرموده‌اید طلبه‌های قم نیایند و آنجا را خالی نکنید. حالا آمده‌ام از خود شما بشنوم. امام تصریح کردند که این خواسته دشمن است که طلاب، قم را ترک کنند و شما نباید این کار را بکنید و این بهانه را هم که این درس و آن درس چنین و چنان است، کنار بگذارید و اگر درس هم نمی‌توانید بروید، مباحثه بگذارید و به اصطلاح نجفی‌ها فرمودند مباحثه کمپانی بگذارید. در نجف این اصطلاح معروف بود که ظاهراً از درس مرحوم اصفهانی که از علمای بزرگ اصفهان در نجف بودند، گرفته شده بود
  • به هر صورت من به قم آمدم و به عده‌ای از دوستان و نیز شاگردان امام جریان را گفتم و خوشبختانه دو سه تا مباحثه کمپانی هم به وجود آمد و بنده، آیت‌الله گیلانی، آیت‌الله مظاهری، آیت‌الله مصباح، آقای آسیدعلی‌اکبر موسوی و آقای مسعودی بودند که بر اساس راهنمایی امام بحثی را شروع کردیم و هفته‌ای دو بار به دلیل شرایط زمان، بحثی ولایتی و هفته‌ای سه روز هم بحث‌های طلبگی و فکری متفرقه داشتیم که محصول آن بحث‌ها کتابی شد که در روزهای اول پیروزی انقلاب یک نسخه از آن را خدمت امام بردم و گفتم این نتیجه نهایی راهنمایی‌های حضرت‌عالی است که ما مباحثه‌هایی را گذاشتیم و این نتیجه یکی از آنهاست
  • به هر حال، از پایگاه علمی ایشان که بگذریم، خصیصه شجاعت و جرئت برای اقدام، در هر زمینه‌ای که احساس می‌کردند تکلیف شرعی‌ ایشان است، حائز اهمیت است. ایشان از هیچ چیز پروا نمی‌کردند. نه از تنهائی پروا کردند و نه از هیچ مانع دیگری، بلکه با نهایت شجاعت حرفشان را می‌زدند و کارشان را انجام می‌دادند. در تاریخ انقلاب معروف است که از ایشان پرسیدند که شما با چه پشتوانه‌ای دارید وارد چنین مبارزه‌ای می‌شوید؟ شما که هیچ‌کس را ندارید، چطور می‌خواهید با شاه که همه قدرت‌ها پشت سر او هستند، مبارزه کنید. ایشان در جواب فرمودند بچه‌هایی که در گهواره‌ها هستند، همراهان من هستند و به من کمک خواهند کرد. ما آن موقع معنای این جمله را درست نمی‌فهمیدیم. وقتی در شروع یک نهضت، رهبر بزرگوار آن از تنهایی نترسد و ببیند اطرافیان و کسانی که از آنها انتظار کمک و همراهی می‌رود، همکاری نمی‌کنند و چنین پاسخی بدهد؛ معنای این سخن آن است که وقتی انسان خدا را می‌بیند و کار را برای خدا انجام می‌دهد، مطمئن است که آیندگان به او می‌پیوندند و دیدیم واقعاً همان‌هایی که در گهواره‌ها بودند، زمانی که جنگ پیش آمد، آمدند و از نظام و اسلام و کشور دفاع کردند. انسان وقتی به گلزار شهدای شهرستان‌های مختلف می‌رود و عکس شهدا را بر مزارشان می‌بیند، متوجه می‌شود اینها همان کسانی بودند که در بدو نهضت در گهواره‌ها بودند و در انقلاب و جنگ آمدند و از آرمان‌های امام دفاع کردند. بنابراین ویژگی دوم حضرت امام، جرئت و شهامت و اتکای به خدا و اعتماد به نفس بود که در کمتر کسی می‌توانستید پیدا کنید. امام از آغاز نهضت و بعد تبعید تا پیروزی انقلاب و تا آخرین لحظه حیات، از هیچ چیز پروا نمی‌کردند
  • شاید ذکر این نکته هم بد نباشد که وقتی دولت بعثی عراق فشار آورد که ایشان از نجف خارج شوند و در فرودگاهی معطل بودند تا ببینند که بالاخره کجا باید بروند و به ایشان گفتند ایران این را گفته و فلان کشور چه چیزی گفته، ایشان گفتند اگر لازم باشد فرودگاه به فرودگاه هم بروم و هیچ کشوری مرا راه ندهد، من حرفم را می‌زنم! این یعنی وقتی امام احساس وظیفه شرعی می‌کردند، از هیچ چیز پروا و به هیچ‌کس اعتماد نداشتند، جز به خدا. این خصیصه بزرگی است که کمتر در میان رجال انقلابی دیده می‌شود. خیلی‌ها هستند که وقتی وارد یک جریان انقلابی می‌شوند، به‌محض اینکه پیش بینی‌هایشان نادرست از آب در می‌آید، بلافاصله جا می‌زنند، مواضع خود را عوض می‌کنند، دچار مصلحت‌اندیشی و به این و آن متوسل می‌شوند. امام از لحظه‌ای که شروع کردند تا لحظه آخر زندگی‌شان جز به خدا به کسی اعتماد نکردند و در همه جا حرفشان را با صراحت زدند. تأثیر این ویژگی حضرت امام در موفقیت انقلاب، فوق‌العاده بود. ایشان همواره همه عوامل ظاهری را می‌دیدند، ولی باز می‌گفتند که این کار خداست! وقتی مردم می‌آمدند، می‌گفتند خدا کمک کرده است. وقتی خرمشهر با آن فداکاری‌های شگفت‌انگیز آزاد شد، باز این جمله معروف از ایشان هست که: "خرمشهر را خدا آزاد کرد. "، یعنی این افراد فداکار و کسانی که می‌جنگند تا حق مستقر شود، جنود الهی هستند. در قرآن کریم هم این تعابیر هست
  • آخرین مطلبی که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که آن موقعی که امام در قم مدرس بودند، آن موقعی که در ترکیه تبعید بودند، آن موقعی که در نجف و نوفل‌لوشاتو بودند و آن موقعی که رهبر کشور بودند و در آن برهه حساس که نیروی هوائی با آن نظم دقیق به ملت پیوست، چهره، حالات و کلمات ایشان کوچک‌ترین فرقی نکرده بود. ایشان روزی که در قم استاد بودند،‌ از اسلام و قرآن و دین دم می‌زدند و در تعابیرشان این کلمات و در چهره‌شان اتکای به خدا دیده می‌شد، در تبعیدگاه‌ها هم همین‌ طور، در موقعی هم که رهبر بودند، همین ‌طور. در طول ده سالی هم که رهبر بودند، من در اجتماعات یا هرجائی که خدمت ایشان می‌رفتم، خیلی روی این موضوع دقّت می‌کردم که ببینم در شرایط مختلف حالت چهره ایشان تغییر می‌کند یا نه و کوچک‌ترین تغییری ندیدم. به نظر من این بزرگ‌ترین ویژگی امام در پیروزی انقلاب است
    پس از رحلت امام، مجلس خبرگان رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب معرفی کرد و ایشان هم در طول این سال‌ها، مشکلات و صعوبات بسیاری را متحمل شدند. در این سال‌ها نظام اسلامی، رویدادهای تلخ و شیرین بسیاری را پشت سر گذاشته است. نقش رهبر انقلاب را در حفظ نظام پس از رحلت امام چگونه ارزیابی می‌کنید و تحلیل شما از رابطه ایشان با دولت‌های مختلف چیست؟ 
  • به نظر من یکی از عنایات خاص الهی، وجود حضرت ایشان است که خداوند برای چنین صحنه‌ای حفظ کرد. ایشان در حقیقت هدیه الهی به انقلاب هستند. شاید جزئیات و مشروح جریانات مجلس خبرگان در آن روز، کمتر منعکس شده باشد، ولی همه می‌دانند که پس از رحلت حضرت امام، دشمن تصور می‌کرد که کشور به هم می‌ریزد و از هم می‌پاشد و مثل بسیاری از انقلاب‌های دیگر که وقتی رهبر انقلاب از دنیا می‌رود، اوضاع را به‌راحتی نمی‌شود کنترل کرد، در باره اینجا هم چنین تصوری داشتند، ولی وقتی مجلس خبرگان در کمتر از ۲۴ ساعت، ایشان را به عنوان رهبر معرفی کرد، دنیا شگفت‌زده شد که چگونه چنین تصمیمی با این سرعت گرفته شد. شاید خیلی هم باور نمی‌کردند که ایشان بتوانند به این کیفیت، کشور را اداره کنند، ولی دیدیم زمان زیادی نگذشت که به دلیل تلاش‌ها و مدیریتی که مردم در دوره ده ساله رهبری حضرت امام از جناب ایشان دیده بودند، به ایشان پیوستند و بیعت‌های مردمی، پشتوانه انتخاب خبرگان شد
  • باید در اینجا به مسئله حساسی اشاره کنم که کمتر در آن موقع به آن توجه می‌شد و حتی در مجلس خبرگان هم توجه زیادی به آن نشد، منتهی یقیناً خبرگان رهبری به شرایط شرعی قضیه توجه داشتند که فردی که می‌خواهد رهبری کشور ما را در چهارچوب قانون اساسی به عهده بگیرد، باید دارای اجتهاد و قدرت استنباط باشد و همه اعضای خبرگان می‌دانستند که ایشان این قدرت را دارند و یک مجتهد جامع‌الشرایط هستند، اما اینکه در سطح یک مرجع توانا رهبری را به عهده بگیرند و دومِ حضرت امام بشوند که هم رهبر و هم مرجع بودند، برای خیلی‌ها مقوله پوشیده‌‌ای بود، ولی طولی نکشید که وقتی ایشان مسئولیت رهبری را به عهده گرفتند، در حمایت از خط و افکار امام توفیقات زیادی را به دست آوردند و همه دیدند که دقیق‌ترین و صحیح‌ترین راه را ایشان دارند می‌پیمایند
  • پس از رحلت مراجع بزرگ، به‌خصوص آیت‌الله اراکی و آیت‌الله گلپایگانی که در حقیقت حوزه‌ها کمی خالی شد و جامعه مدرسین در صدد تأیید مرجعیت مراجعی که امروز مطرح هستند، بر آمد، نسبت به شخصیت ایشان، این بحث‌ها مطرح شد و ایشان به عنوان یک مرجع هم معرفی شدند و فتاوی و درس‌های ایشان برای بسیاری، فضیلت خاصی را که ملاک اصلی شایستگی رهبری شرعی در کنار مدیریت و مدبّر بودن است، عیان کرد و معلوم شد که ایشان از جنبه علمی و فقهی هم در حد بسیار بالائی هستند و در مرجعیت هم کمتر از همدوره‌ها و معاصرین خود نیستند
  • در فراز و نشیب‌هایی که در این سال‌ها پیش آمد، تصمیماتی که ایشان گرفتند، همه گویای شایستگی و توانایی ایشان است. در خبرگان کمیسیونی به نام کمیسیون تحقیق وجود دارد که وظیفه اصلی آن نظارت بر رهبر و ارزیابی استمرار شرایط اولیه رهبری در ایشان است. خوشبختانه من همواره عضو آن کمیسیون بوده‌ام، به‌خصوص کمیته سه نفره منتخب آن کمیسیون که در زمینه حساس‌ترین بحث‌های مربوط به این مسئله تحقیق می‌کند. در طول این مدت هرچه جلو رفتیم و در ملاقات‌های حضوری و غیرحضوری، شایستگی‌های ایشان را در تمام جهات برجسته‌تر دیدیم، نه اینکه شرایط رهبری در ایشان آسیب دیده باشد
  • خداوند ان‌شاءالله این وجود مقدس را برای ما نگه بدارد و قدردان ایشان باشیم که واقعاً ناخدای این کشتی در شرایط کنونی هستند که کشور ما دشمنان بزرگی دارد. وظیفه همه ماست که برای حفظ و سلامت ایشان دعا کنیم
  • بنابراین نقش ایشان در حفاظت از انقلاب، اولین، بالاترین و برترین نقش است. کسانی که خدای ناکرده به دید دیگری به قضیه نگاه می‌کنند، به نظر من سخت در اشتباهند و اگر متوجه اشتباهشان نباشند، طولی نخواهد کشید که متوجه خواهند شد؛ همان طور که عده‌ای در قضایای دو سال اخیر و پس از فرو نشستن غبار آن، متوجه صحت تصمیمات و رهبری‌های ایشان شدند. خیلی‌ها بعد از این قضایا اعتراف کردند که اگر ایشان در این ماجرا به شیوه‌ای که عده‌ای طلب می‌کردند، رفتار می کردند، نتیجه به گونه دیگری رقم می‌خورد، اما ایشان با صبر و متانت و جهت‌دهی صحیح به جامعه موجب شدند که به‌تدریج اطراف جریان فتنه خالی شود و همه به پوچی و بی‌هویتی این جریان پی ببرند. اگر هیچ شاهد دیگری جز وقایع همین یکی دو سال اخیر بر صلاحیت بالای ایشان در تصدی رهبری وجود نداشت، رفتار ایشان در ماجرای فتنه کافی بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *